دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دعا میکنم که بیایی

آمدیم و دور ازچشم همه گریستیم

گریستیم و ندیدیم .

دعا کردیم که بیایی

بیایی تا پهن دشت وسیع عشق

تا پل پر یاس پروانه ها

تا کنار دشت پر ستاره .

نمی دانم . آمدی یا  نه

ولی می گفتند کسی آمد

کسی که بوی آهوان را می دانست

کسی که کبوترها را نترسانید .

خواب بودم

-       انگار که باید خواب باشم -

می گفتند او آمد و زود رفت .

این را لباس دختر بچه یتیم همسایه می گفت

این را سقف خانه پیر زن پس کوچه ته گذر می گفت .

همه گفتند باز هم می آید

چشمانم خسته است و دلم روشن

باز کنار پنجره تنهایی می نشینم

آرام آرام می گریم

پرستوها می گفتند که نشانت را درچند آبادی آنسوتردیده

اند .

پرستوها می گفتند پسر بچه یی تو را به چشم دیده

می گفتند پستو را نوری دوباره داده ایی

چشمانم را دوباره می بندم و باز میکنم

باز کنار پنجره می مانم ومی گریم

می مانم و دعا میکنم که بیایی .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.