دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

چهار شنبه سوری

یادش بخیر . این روزها وقت خانه تکونی آدم به یه چیزهای قدیمی میرسه که میره به گذشته . گذشته و گذشتگان . این بار من با خواندن پست احسان به یاد مرحوم پدر بزرگ افتادم . پیرمرد شسته رفته ایی که عاشق امام حسین بود و حضرت عباس . آدم متدینی که هیچوقت و در هیچ شرایطی آهنگ و ریتم نمازش فرق نمیکرد .نمازش هنگام بمب بارون یادم هست . وقتی سر نماز بود و آژیر قرمز به صدا در میامد . 

اما دینش هیچ تاثیری روی سنت های ایرانیش نمیگذاشت .( یعنی باعث نمیشد سنتهای پسندیده ی ایرانی رو کنار بگذاره ) 

چهارشنبه سوری که میشد بوته میگرفت و تو حیاط میگذاشت و برای نوه ها روشن میکرد . یه گونی برنج هم توی راهرو میگذاشت و هرکی برای قاشق زنی میامد کاسه اش رو از برنج داخل گونی پر میکرد . راستی که چه رسوم خوبی داریم ما ایرانیها . شب عید و آدمهای نیازمند و رو های پوشیده شده و انفاق . بدون اینکه بفهمی به کی کمک میکردی . دری نیمه باز میشد و کاسه ایی خالی تو  میامد و پر بیرون میرفت .  

آقاجون روحت شاد .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.