ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یاد اون روزها به خیر که آقاجون زنده بود . این موقعهای سال که میشد بعضی نوه ها برای خونه تکونی میرفتیم منزل آقاجون و شوخی کن و کار کن . نهار هم آبگوشت دست پخت خانمجون بود که حالی داشت که نگو . مرحوم خاله خانم که خاله ی مامانم بود و بچه نداشت و همسرش هم فوت کرده بود با آقاجون و خانمجون زندگی میکرد . پیرزن قدخمیده ی شاداب و سرحالی که مثل خیلی از پیرزنهای اون موقع بوی عطرش بوی سیگارش رو کم نمیکرد . خدا بیامرز کنار حیاط مینشست و سیگاری روشن میکرد و به بازی حین خانه تکانی ما نگاه میکرد . جالب بود که همیشه هم از نظر خاله خانم کارها توسط نوه ایی که هیچ وقت در خونه تکونی حضور نداشت تمام شده بود .
نمیدونم چرا این پست رو دارم میذارم شاید یه دلتنگی ، شاید هم گدایی دو تا فاتحه برای گذشتگانم . شاید هم شرایط محیطی باشه یا خانه تکانی ذهن .
سالهاست که آقاجون فوت کرده و خونه اش همچنان خونه ی آقاجونه . سالهاست که خاله خانم رفته و لبه ی حوض گوشه حیاط منتظر نشستنشه . سالهاست که گلهای شمعدونی توی باغچه هم انتظار بوی سیگارش رو میکشند .
روحشون شاد .