دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

عاشق و معشوق

دیشب داشتم مطالب و نوشته هام رو جفت و جور میکردم که به نمایشنامه صید رسیدم . نمایشنامه ایی که زمان دانشجویی نوشتم . اون زمان تحت تاثیر کتاب رساله لوایح نوشته ی عین القضاۀ همدانی از بزرگان عرفان این نمایشنامه رو نوشتم . حالا قسمتی از منولوگ راوی رو میآرم : 

 در ناز معشوق و نیاز عاشق رازیست بس عجیب که چون عاشق استمرا نیاز کند معشوق دست ز ناز باز کشد معشوق طلب نیاز کند و عاشق دل به دیدار یار بندد . در آن دم است که معشوق عاشق شود و عاشق حزین که زیبایی عشق نرسیدن است و آن که رسد به پایان رسیده . مجنون از آن جهت مجنون نام گرفت که به لیلی نرسید و آنچه خسرو را ار کاخ خارج کرد عشق شیرین بود نه جسم شیرین .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.