دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

حرفهای گوسفند سفید - راز

انگار قضیه دیدن این گوسفند سفید برای یک بار نبوده و گوش شنوایی میخواد و قرار اسرار مگوش رو تو گوش من بگو کنه . دیشب هم وقتی اومدم بخوابم گوسفند سفید رو دیدم و بعد از یه سلام و احوال پرسی سریع رفت سر صحبت و از اینجا شروع کرد که :  

- " میدونی چرا قیمت گردن گوسفند از بقیه جاهاش گرونتره ؟ " 

سر تکون دادم که : نمیدونم

- برای اینکه به سفارش مردم سر ما گوسفندها رو بزنند

- یه مقدار توهم نیست ؟ 

- توهم چیه ؟ اگر اسراری رو بدونی که کسی نباید بدونه چه کارت میکنند ؟ 

- میکشند . 

- خوب من هم همین رو گفتم دیگه . الان هم چند روزه که متواری شدم و گروه های زیادی دنبالم هستند تا سرم رو زیر آب کنند . من هم تصمیم گرفتم تا یه سری از این اسرار رو بگم تا دیگران هم از این اسرار با خبر شن

نور ماشینی تو اتاقم افتاد و گوسفند بیچاره که بدجور ترسیده خیلی سریع فرار کرد .آخرین حرف گوسفند سفید این بود که : بعد میبینمت

باید یه خورده فکر کنم و برای این گوسفند سفید یه اسم بگذارم . انگار قراره از این به بعد خیلی همدیگر رو ببینیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.