دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دوستی ذاتی بچه های امروز با حکما ی قدیم

- روز جمعه  توی بالکن نشسته بودیم و صدرا هم اونورتر با مامانش در حال انجام تکالیفش بود . صدرا داشت کتاب آدینه رو حل میکرد . تازگی تشبیه خوندن جمله ی زیر در کتاب آمده بود : 

پدرم مثل ............ است ، چون ......................................

صدرا جمله رو اینطور کامل کرد : 

پدرم مثل خیابان است چون زمانه او را اسفالت کرده . 

 

 

- امروز صبح دینا ساعت شش صبح بیدار شد و خانواده ی کامل صبحانه رو دور هم خوردیم . صدرا که مدرسه رفت ، من داشتم خودم رو برای سرکار رفتن آماده میکردم که دینا جمله ی عجیبی گفت .  

دینا گفت : بابا ما همه مون عروسکیم . واقعی میگم ها . 

 

نمیدونم خیام در چه سنی و چه شرایطی شعر زیر رو گفته ولی مطمئن هستم تو سن نه سال و یک ماه یا سه سال پنج ما نبوده !!!!! 

 

 

حکیم عمر خیام میفرماید : 

ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.