دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دعا

شب . چراغ چشمک زن راهنمایی . بارون . صدای آزیر آمبولانس . دستهای رو به آسمان پیرزن . حیاط بیمارستان . عجله ی پرسنل برای حمل بیمار . صدای غرش آسمان . پاره شدن سفره ی آسمان و شدت باران . کتاب دعا . گریه ی مادر زیر باران .   

صبح روز بعد . هوای آفتابی . ترخیص بیمار . مادر خوشحال . کتاب دعایی باز رو به اسمان افتاده کنار حیاط بیمارستان . 

 

  

 

پی نوشت : 

خدایا وقتی گرفتاریم سراغت میاییم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.