دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

من و نازی - قایم باشک

هنوز یادم نرفته . قایم موشک تو شبهای تابستون . جدای از بازی قایم موشک وقتی قایم میشدیم خیلی حرفها بینمون رد و بد میشد . یادمه اون موقع ها خونه ی ما خارج از محدوده بود و خیلی از زمینها به علت اینکه صاحبش بعد از انقلاب فرار کرده بود خالی افتاده بود  

 

من و نازی همیشه با هم قایم میشدیم . ته خرابه جایی که جنازه ی یه ماشین قدیمی افتاده بود ، محل قایم شدن من و نازی بود . اون ماشین مامن امن من و نازی بود . یادمه اولین باری که رانندگی کردم با اون ماشین بود . ماشینی که نه صندلی داشت و نه شیشه و بوق و ... . یادش به خیر اون ماشین کروک بود و تو جاده های خیال من و نازی خیلی خوب باد رو میانداخت توی موهای نازی . هنوز وقتی بارون میزنه نفس های بلند میکشم . اپیدمی نم بارون و بوی موی نازی ، چشمم رو میلرزونه . دوست دارم بوی موی نازی رو حس کنم . بوی موهایی که دلم توش لونه داشت . جاده های خیال شمال و نم بارون و بوی شرجی و دم کنار ساحل . فکر کردن به هر کدوم اینها دل سنگ رو میترکونه چه به چشم های من که خودش روضه ست و کسی خبر نداره . 

دلم ماشین کروک میخواد و نم بارون و دست نازی . عجیب بود که دسته دنده با دست نازی و دست من با هم عجین بودند و همیشه روی هم . 

هنوز بعد این همه سال میتونم نوع سازهای آهنگ مورد علاقه من و نازی که تو جاده های خیال شمال میگذاشتیم رو از هم تفکیک کنم . 

چقدر حرف از من و نازی توی اون قسمت خرابه هست ؟ 

چقدر اشک ؟ 

چقدر دوست ت دارم و بوس و رسوایی ؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.