دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

عزیزم تویی

چقدر خوبه حس " عزیزم تویی " 

غم و دلخوری رو درک میبره 

چقدر خوبه این قهوه تلخه تلخ 

که این تلخیها رو ، رو سر میبره . 

 

یه بارم شده دل به حرفم بده 

بذار جون بدم ، نازنین در رهت  

بذار با نگاهت بشم ذوب تو 

همه دلخوشیم موندن در برت 

 

ببین گرد پیری نشست بر سرم 

ببین صندلی رو بشین روبروم  

چقدر خوشگل این علفزاره سبز  

بذار گل بچینم من از دامنت .

 

 

چقدر گم شدن خوبه تو چشم تو  

میخوام عکس باشم رو پیرهنت 

بذار جاری بشم مثل رود 

از آبشار موت رو گردنت  


بیا و تو یک بار بشین پیش من 

ببین که چه جوری اسیرت شدم 

 

 

چقدر خوبه حس " عزیزم تویی " 

غم و دلخوری رو درک میبره 

چقدر خوبه این قهوه تلخه تلخ 

که این تلخیها رو ، رو سر میبره .  

 

 

پی نوشت : 

 همیشه اولین عشق و آخرین عشق یه مزه ی دیگه یی داره . 

هفده سال از روزی که با فهیمه آشنا شدم میگذره و با تمام قهرها و آشتی ها ، تلخی ها و شیرینی ها ، اشکها و خنده ها زندگیم رو دوست دارم .

 وقتی میگم زندگیم یعنی فهیمه و صدرا و دینا .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.