دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

عاشق ، عشق و معشوق

چندوقته به یاد محمد صالح علاء میافتم . یاد اون وقت که استادمون بود و بیش از بازیگری انسانیت یادمون میداد . حرفاش از جنس شعر بود و عشق .

همیشه میگفت عشق ، اول و دوم و سوم و چهارم نداره . عشق فقط عشقه . طول کشید تا این رو فهمیدم . مطمئنا خود استاد هم برای درک این موضوع مهم ، انرژی زیادی گذاشته بود .

درک درست از عشق و اینکه ما ازش چی میخوایم . 

- تعلق و تملک . 

- مرز بین این دو واژه هم وزن و غیر همجنس کجاست ؟ 

- چرا ما اینقدر به خاطر دوست داشتن طرف مقابلمون رو محدود میکنیم ؟

- اون بیچاره چه گناهی کرده که معشوق ما شده .

- اصلا ما عاشقیم یا داروغه ؟

- اون معشوق است یا اسیر ؟

- آیا وقت اون نرسیده یه نگاه به مفهوم درست این سه واژه داشته باشیم ؟

- امروز جور دیگه یی سعدی رو نگاه کردم . چقدر قشنگ شد زندگی . چقدر رنگ و نور داشت این مثلث عشق وقتی نوع نگاه اینگونه شد . خود عشق به تنهایی مفهوم قشنگیه ولی با این نوع نگاه زیباییش چند برابر خواهد شد .

شیخ عجل میفرماید :

سروی به لب جویی، گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند، سروی به لب بامی