دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دریاب دمی که با طرب میگذرد

بعضی از دوستان فکر میکنند آدم سنگدلی هستم یا خیلی سرد . ریشه ی خیلی از حرکات ما ریشه تو کودکیمون داره . خیلیها میدونند که مادرم ناراحتی قلبی شدید داره و اونها که بهم نزدیک هستند میدونند که هروقت بخوام از خونه بیرون برم ، باید باهاش خداحافظی کنم . کمتر کسی تا امروز میدونه که علت خداحافظی و روبوسی با مادرم چیه . 

اصلا چرا تو قصه ی من و نازی آدم بده قصه مامان بود و اینکه چرا بابایی هستم و بیش از حد به پدرم وابسته هستم همیشه با مامان خداحافظی میکنم تا اگر بعد از خرید خونه اومدم و نبود تا آخر عمر غصه نخورم که کاش باهاش خداحافظی کرده بودم و کسری آخرین بوسه از مادر آزارم بده . این مقدمه رو گفتم تا برسم به علت این ماجرا . تا دوستان علت دل نبستنم رو به این دنیا بدونند . اینکه نقل دهنم تک مصراع خیامه " دریاب دمی که با طرب میگذرد "

حدود سی تا سی و دو سال پیش بود که برای چک آپ قلب مامان ، پیش دکترش رفتیم .من داشتم با وسایل روی میز دکتر بازی میکردم .  دکتر بعد از معاینه مامان رو کرد به من و گفت : 

- مامانت رو دوست داری ؟

سرتکون دادم که یعنی آره .

- مامانت مثل این پیش دستی چینیه .

بعد بشقاب روی میز رو تا حد امکان لب میز آورد . هرآن احتمال افتادن بشقاب بود . ترسیده بودم که نیفته . بعد دکتر به من گفت :

- اگه این بشقاب بیفته چی میشه ؟

- میشکنه .

- بارک ا... . باید مواظب مامانت باشی نیفته .

بعد از اون مثال و واقع بینی مزخرف دکتر برای یه پسر بچه هشت یا نه ساله ، من یاد گرفتم زندگی فقط آنه . وقتی مامان با یه تکون میز بشکنه ، باقی دنیا هم همینه . از اون ماجرا سی سال گذشته و خدا رو شکر مامان خوبه ولی درسی که من از این ماجرا گرفتم همین بود که " دنیا ارزش غصه خوردن رو نداره . دلبستگی و وابستگی به آدمها و خود دنیا احمقانه ست . "

همه ی اینها رو گفتم تا هم برای خودم یادآوری شه و هم دوستام بیشتر بشناسنم .

نظرات 9 + ارسال نظر
الهام شنبه 24 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 16:40 http://lifetour.blogsky.com

البته که اون آقای دکتر کار اشتباهی کرده،
من درباره نگرانی شما برای مادرتون عرض کردم :)

ممنونم ازت

الهام شنبه 24 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:36 http://lifetour.blogsky.com

خدا همه مادر ها رو حفظ کنه،
عمر هم دست خداست همه ی ما مث اون بشقاب اون لبه هستیم به انضمام آقای دکتر مذکور!
به قول اون بنده خدا نگران چی هستی؟ شاید هرگز اتفاق نیفتد :)

ایشاا...
دقیقا ولی گفتن یه سری چیزها اشتباهه اون هم ببرای یه بچه کوچولو .

شیما جمعه 23 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 http://man-bi-to.blogsky.com

آقا مهدی کجایی؟ جدیداً خیلی کم کاری می کنید ها!!

زیر سایه دوستان .
جایی نداریم بریم .
شرمنده م

زهرا دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 18:32 http://hamin-dige.blogfa.com

خدا مادرتون رو حفظ کنن و شما رو هم برای ایشون
چیزی که در کودکی روی لوح درون یک بچه حک بشه، خیلی سخته پاک کردنش و فراموش کردنش

من یک تفاوت بزرگ با شما دارم
منم میگم دنیا و هیچ چیزش و هیچ کسش ارزش نداره اما در عمل دو تا رفتار متفاوت دارم
از یک طرف زیاد دلبسته کسی و چیزی نمیشم و از طرفی کمبود بعضی چیزها و بعضی کسها آزارم میده
این خیلی بده؟!

ممنون از دعات .
دلبسته نشدن خوبه .

memol دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 17:23

با خوندن این پست گریه کردم

سلام ننوشتم که گریه کنی . ببخشید که باعث آزارت شدم .

mahna دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 00:42 http://khodamvaman.blogsky.com

چه وحشتناک بوده واسه یه پسربچه8ساله.تواین سن آدما بیشترین وابستگی رو به خونواده دارن و حتی تصورنبودن یکی از اعضا هم آدمو نابود می کنه.
ان شاالله که مادرتون کاملا خوب شن

فرقی نداره مدرک تحصیلی چی باشه ، آدم که احمق باشه ، احمقه . حالا دکتر باشه یا نباشه .
ممنون .

سهیلا یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 15:51

الهی که سایه ی پرمهر مادرت مستدام آقا مهدی

خب میدونی مهدی شاید اون دکتر دراون لحظه فقط همین مثال رو میتونست برات بزنه که قدر مادرتو بیشتر بدونی.
راستش واقعیت هم همینه..هرچند مثالش برای تو کمی زود بود...!!!

ممنون از دعات .
گفتن این مثال برای هر سنی سخته .

فاطمه یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 14:01 http://deleman91.blogsky.com/

عمر دست خداست همی ما انگار یه چینی نازک و ظریف هستیم که هر آن ممکنه بیفتیم و شکسته بشیم ولی این دلیل نمیشه که به رحمت خدا امیدوار نباشیم برای زندگی

خدایش عجب دکتری بوده با روح و روان یه بچه تا یک عمر بازی کرده عوض اینکه امیدواری بده کلا زده امید رو یکجا نابود کرده
خدا ان انشالله سایه مادرتون رو سالیان سال بالای سرتون نگه داره

ممنونم از حضور و دعای شما .
دکتر معروفی هم هست ولی کلا از درجه شعور کلا تعطیل بود .

shima یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:39 http://man-bi-to.blogsky.com

انشاالله که سایه مادرتون همیشه بالا سرتون باشه اما به نظرم گفتن اون مثال واسه یه پسربچه درست نبوده ، بچه ها شاید از نظر بزرگترها بچه باشن و خیلی چیزها رو متوجه نشن اما آدمها وقتی بچه هستن نسبتا به مسائل احساسی درک عمیق تری دارن چون هنوز خیلی با منطق میونه ندارن ...
ممنونم به خاطر این پست
ممنونم به خاطر این خاطره

به همین دلیل از واژه مزخرف استفاده کردم . چون توی اون سن شرایط سختی رو تحمل کردم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.