دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

بغض

اثر قطره ی بارون رو شیششه ماشین خیلی هواییم کرد . نمیدونم کی و چجوری به سرکارم رسیدم ولی کل مسیر تو جای دیگه یی بودم . انگار توی سینما نشستم و فیلمی به مدت سی و نه سال و هشت ماه و بیست و هشت روز از جلوی چشمم رد شد . اون هم توی مدت زمان چهل دقیقه . اومدن خیلی از آدمها توی زندگیم اگرچه یهویی بود ولی پرسر و صدا مثل شب چهارشنبه سوری بوده و رفتنشون ... .

توی این چهل دقیقه خیلی اومدنها و رفتنها رو دیدم . خیلی خنده ها و اشکها رو لمس کردم . یاد قرص نیتروگلیسرین افتادم . انگار دیگه این قرص هم تقلبی شده چراکه تاثیری حس نمیکنم . اخ که اسپریش هم جز سوزش زیر زبون کارایی دیگه یی نداره .


توی این مدت هیچی جز دیدن چهره آروم عمه * ارومم نکرد . اولین بار بود که دوست داشتم بغل باز کنه و بغض چندوقته ام رو تو بغلش بترکونم ولی حیف که نمیشد .

عمه هم جز انسانهای وارسته یی که یهویی توی زندگی ما اومد ولی با اومدنش یه دنیا آرامش برای ما اورد .




* - عمه خواهر دوستمه که شمال زندگی میکنه و چندبار توی چند پست ازش گفتم . 

بازی های کودکی

بچه بودیم نمیدونستیم چی به چیه و کی به کیه .

با هر چی دور و برمون بود حال میکردیم و میخندیدیم و بازی میپنداشتیمش .

اون روزها نمیدونستیم بازی کلاغ پر فقط واسه سرگرمی نیست .

نمدونستیم وقتی بزرگ بشیم ، تو بازی قایم موشک تا چشم بذاریم همه دوستامون دورمون رو خالی میکنند . امروز صبح کله سحر وقتی بابای حسین * زنگ زد باز فهمیدم بزرگای ما تو بازیها درسهایی بهمون دادند که باید حالا یه بار دیگه ، یه جور دیگه نگاهش کنیم .

حسین پرید و باز تو بازی قایم موشک تا چشم باز کردم دیدم کسی نیست .





* حسین خواهرزاده فهیمه بود که امروز پرید .

بانو

چقدر نزدیکیمون دوره 

چرا رویای ما شومه

چقدر این جغد میخونه

چرا پاییز میمونه


دلم دریا میخواد بانو

دوتا دست و دوتا پارو

ولی افسوس و صد افسوس

شدم پابند این زندون


چرا بارون نمی باره

چشام بارونی ؟ آره

دو چشم ترمه پوش تو

تو چشمام گل نمی کاره


دلم تنگه برا آغوش

مث طفلی بشم مدهوش

در گوشم بگی آروم

هزاران حرف نوشانوش


دلم دریا میخواد بانو

دو دست و دوتا پارو

نشستن های رویارو

غم دل رو کنی جارو







اخ که دلم بد گرفته

الان دارم مینویسم ولی اشک توی چشمام قدرت دیدم رو کم کرده . صدای ویگن توی گوشمه . انگار گوشه ی اتاق وایستاده و با گیتار قدیمیش برام میزنه و دوتایی با هم زمزمه میکنیم :

" مردم اما گریه کردم 

گریه ی مرد قصه داره ... "

شاید همین ترانه هست که باعث شده حرفهام رو کمتر قورت بدم و گریه م رو راحت تر بریزم .

دل تنگ دیدن فیلمم

چه خوب بودند ابرهای قدیمی

چه حرف گوش کن

شاید هم ترسو

با یه تشر مرحوم شکیبایی کنار میرفتند *

کاش بودی شکیبایی .

جات این روزها خیلی خالیه . نبودت توی سینمای غبار گرفته این روزها شدیدا خالیه .

ببخشید که حرفهام از همه جا و همه کس هست . قدرت تفکیک و طبقه بندی ندارم





* - فیلم پری شکیبایی به ابری که جلوی خورشید امده میگه : " برو کنار . بذار بتابه . "

خداجون خدایی ت رو شکر

خدایی خدا رو شکر

تنهایی خودم رو عشقه

وقتی امروز تو یه پی ام ننه سرما با بوتاکس بهار جون شده بود ، خنده ام که نگرفت ، اشک هم ریختم . دوست داشتم ضجه بزنم و روم نشد .

خداییت رو شکر . ته این کوچه بن بست دسته عزاداری گیر کرده و داره با شور و حرارت ادامه میده ، عمریه دل خوش کردیم به بالاخره یی که صدای ساز و سرنا از کوچه ی ما هم بلند شه و دختر ترشیده ی محله ی ما هم عروس شه . 

خداجون نمیخوای قفل دهانت رو باز کنی و بگی کی توی کوچه ی ما عروسی میشه

دود کباب

همه خوبند و ملالی نیست

زن و فرزند 

پدر و مادر

دور و بریا و فک و فامیل

به جز یک نفر


پشت پنجر بارون میباره و اینور پنجره سیله که دنیام رو داره زیر و رو می کنه 

گلوگیره ، این بغض نامراد . میسوزه این چشم و اب کباب شدنش بد دل رو میسوزونه 

شاید هم از دود کباب شدنشه که چشمام می سوزه


بارون پشت شیشه هم تاثری رو این حال خراب نداره  

 

بی حرف اضافه

اونقدر تلخم که با یه دو من عسل هم نمیتونم خودم رو تحمل کنم .

اونقدر تلخ که نمیخوام خودم رو حتی تو آینه ببینم .

اونقدر زهرماری که حضورم هم میتونه یه مجلس عروسی رو تبدیل به عزا کنه

اونقدر سیاه شدم که میتونم سفیدی یه دنیا رو خاکستری کنم



با تو هستم

اره با تو هستم که سرزده اومدی تو این مهمونی، بپا دلگیر نشی از من

بپا به تریج قبات بر نخوره

بپا روحیه ت خراب نشه

بپا مثل من نشی 

بپا غم مهمونت نشه


حالا از ما که گذشت

بپا کس دیگه ویروسی نشه