دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دود کباب

همه خوبند و ملالی نیست

زن و فرزند 

پدر و مادر

دور و بریا و فک و فامیل

به جز یک نفر


پشت پنجر بارون میباره و اینور پنجره سیله که دنیام رو داره زیر و رو می کنه 

گلوگیره ، این بغض نامراد . میسوزه این چشم و اب کباب شدنش بد دل رو میسوزونه 

شاید هم از دود کباب شدنشه که چشمام می سوزه


بارون پشت شیشه هم تاثری رو این حال خراب نداره  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مگهان چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 07:17 http://meghan.blogsky.com

...

من خیییلی بارون و دوست دارم .. با وجود اینکه رشتی بودم و همیشه بارون داشتیم ولی اصلاً برام تکراری نشده ... حس دلتنگ کردنش هم اصلاً تکراری نشده و هربار که بارون بباره دلتنگ میشم ...

خوش به حالتون

memol سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 00:15

من نگرانم آقا مهدی.
چرا اینطوری شدید آخه؟

نگرانی نداره ممول
یه جوری خود خود خوده بی حرف اضافه و شیله
بی گریم و باسمه
ممنونماز حضورت

فاطمه دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 20:32 http://deleman91.blogsky.com/

خواهشی دارم خدا
در این گوشه از زمین دلی گرفته و بغضی در گلوست
تو که قادری و توانا
کاری بکن کارستان
دل گرفته را شاد فرما و بعض در گلو را آنچنان محو نما که گوی هرگز نبود
ملتمسانه میگویم الهی آمین

الهی آمین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.