دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

کیت کت

چقدر خوبه حالت خوب باشه .

دیدن یه دوست قدیمی ، هم سفرگی و همنشینی .

هرچند برات اتفاقی بیفته که سیستم فکریت رو به هم بزنه ولی نهایتا فکر طولانی شدن این همنشینی ته دلت رو آروم میکنه .

دیدن بعضی از آدمها یعنی رسیدن به آرامش . همیشه فکر میکردم و البته خیلی ها هم میگن " چشم ، دریچه ی ورود به درون آدمهاست . " ولی من رسیدم به این که " چشم ، برای جادوست و سکوت " ، اون هم برای اون که توی چشمها رک شده .

پری دریایی شاید برای خیلی ها افسانه باشه و برای خیلی ها دروغ ولی اونهایی که دیدند ، میدونند که نه دروغه و نه تخیل و نه افسانه . میشه یه کیت کت خورد و ساعتها با خیال پری دریایی عشق بازی کرد .  

چقدر بده

عجب حسرتیه وقتی توی گلفروشی داری گلی رو برای عزای دوستت میخری و یکی بیاد بگه سبد گلی که برای عروسی میخواستم آماده ست ؟

عجب داغیه وقتی جواب آزمایش توی دست دکتره و بعد کلی بالا و پایین کردن بگه شما یه لحظه بیرون باشید من با همراهتون کار دارم .

عجب حالیه زیر بارون در حال اشک ریختن سیگارت رو بکشی و چه ضدحالی که یه قطره آب روی نوک سیگارت بیفته و اون رو هم که آخرین وابستگیت به این دنیا بود رو خاموش کنه .


پرم از حسرت و داغ و حال های عجیب . غربت قریبی تو دلم لونه کرده . آخر سالی دل به دل یکی دادم که سنگینیش رو روی قفسه ی سینه م حس میکنم .

چقدر بده گریه ت رو بخوای قایم کنی .

چقدر بده یه مشت آدم بخوان نصیحتت کنند .

چقدر بده نتونی حرف بزنی .

نتونی گریه کنی .

نتونی فریاد بزنی

کمال

برای رفتن باید اول رسید و برای رسیدن باید رفت .

میوه ها تا نرسند تو ویترین مغازه نمیرند .


بعید میدونم منتهای یه میوه رسیدن به کام دختربچه نباشه . 

اخ که رسیدن به این انتها چه دردناکه :

- ولع دختر برای دستیابی به اون میوه 

- حس له شدن توی دستای دختر بچه برای اینکه میوه ش زمین نیفته

- چرخ شدن با دندون های نصفه و نیمه دختر

- راه افتادن اب میوه از لای دندونها روی صورت بچه و بین دستای کودک .

- افتادن زیر مبل اون هم نیم بند خورده شده

- پلاسیده شدن توی تاریکی و لحظه لحظه خورده شدن توسط مورچه های توی خونه.


کمالی که اخرش نیستیه . 

- اصلا رسیدن چیه ؟

- هدفمون از رسیدن چیه ؟

- کمال افتادن توی چنگالاون دختر بچه است ؟

- یا پلاسیده شدن توی اون تاریکی ؟

- اصلا کمال شاید رسیدن به دست مورچه هاست .

- نکنه نیستی همون کماله ؟

که اگه این باشه بد بازی رو باختیم .

ابجد

چقدر نزدیکه . دقیقا مثل نفس . مثل سایه که چسبیده به پاهامون و قدم به قدم باهامون گام برمیداره و چه بیصدا و خرامان از پیمون در حرکته .

این مدت نزدیکتر از همیشه احساسش میکنم . توی سینه م بین قفسه سینه و قلبم . اونقدر خوب جا خوش کرده که راه نفس رو گرفته . خس خس سینه و سرفه های پیاپی اجازه نفس کشیدن به هم نمیده . 

شاید قرارمون جلو افتاده باشه که اینقدر عجله دارم