دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

ابجد

چقدر نزدیکه . دقیقا مثل نفس . مثل سایه که چسبیده به پاهامون و قدم به قدم باهامون گام برمیداره و چه بیصدا و خرامان از پیمون در حرکته .

این مدت نزدیکتر از همیشه احساسش میکنم . توی سینه م بین قفسه سینه و قلبم . اونقدر خوب جا خوش کرده که راه نفس رو گرفته . خس خس سینه و سرفه های پیاپی اجازه نفس کشیدن به هم نمیده . 

شاید قرارمون جلو افتاده باشه که اینقدر عجله دارم