دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

چقدر بده

عجب حسرتیه وقتی توی گلفروشی داری گلی رو برای عزای دوستت میخری و یکی بیاد بگه سبد گلی که برای عروسی میخواستم آماده ست ؟

عجب داغیه وقتی جواب آزمایش توی دست دکتره و بعد کلی بالا و پایین کردن بگه شما یه لحظه بیرون باشید من با همراهتون کار دارم .

عجب حالیه زیر بارون در حال اشک ریختن سیگارت رو بکشی و چه ضدحالی که یه قطره آب روی نوک سیگارت بیفته و اون رو هم که آخرین وابستگیت به این دنیا بود رو خاموش کنه .


پرم از حسرت و داغ و حال های عجیب . غربت قریبی تو دلم لونه کرده . آخر سالی دل به دل یکی دادم که سنگینیش رو روی قفسه ی سینه م حس میکنم .

چقدر بده گریه ت رو بخوای قایم کنی .

چقدر بده یه مشت آدم بخوان نصیحتت کنند .

چقدر بده نتونی حرف بزنی .

نتونی گریه کنی .

نتونی فریاد بزنی

نظرات 4 + ارسال نظر
khatere hastam سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 19:28

چقدر درد دلت سنگین بود مهدی جان...

ببخشید ناراحتت کردم

سهیلا شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 15:39 http://rooz-2020.blogsky.com/

لایک رفیق

ممنون

همدرد جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 17:30

و چقدر بیشتر درد داره حسرت دیدن کسی که درداش ساکتش کرد

تایید میکنم فرمایششما دوست همدرد رو .

memol پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 18:48

من میفهمم چقدر بده
آره درد داره و کسی درک میکنه که تجربه کرده آقا مهدی
آره درد داره

درد!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.