ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اینبار مینوسم . برای تو . تویی که توی خود منی . با منی و دور از منی . کنارمی و مثل سایه با منی و هیچ وقت نتونستم دو کلام باهات حرف بزنم .سعی میکنم بنویسم تا حرفی توی دلم نمونه . حرفی نمونه که جای توی بیگانه با من رو تنگ کنه .مینویسم تا نوشته هام پیشت بمونه و راجع بهش فکر کنی. البته اگه بخوای با هم تاملی داشته باشیم .
چی صدات کنم ؟
-غریبه ؟ آشنا ؟ تو ؟ من ؟
- چرا همیشه تو اونور جوی بودی و من اینور .
- چرا همیشه در برابر رنگهای من ، تو همیشه سیاه بودی ؟
- چرا هیچوقت صدایی نداشتیکه من بشنوم ؟
- چرا اینقدر بیگانه ؟
- چرا فقط پاهات با پاهام همیشه همراه بود ؟
حضور که سخت نیست نوع حضور سختش میکنه و سکوت!
بعضی وقتا حضور هم سخته
گاهی نظری مهری اثری
ردی نشانی کور سویی
شاید از خود به خودم آید
این حال از این به باید
سلام بعد مدتها آمد یک دوست به جای که برایش همیشه آشناست حتی اگر سالها از آن دور باشد
سلام و ارادت
لطف دارید بانو البته من بیشتر روزها اگر نت داشته باشم خدمت میرسم.
چه سخت!
چیش سخته ؟ سکوتش یا حضورش آشنای نا آشنا
خیلی هم بیگانه نیست به نظرم
اصلا