دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

کاش بود

یه لحظه ها و یه روزهایی هست که انگار دروازه یا دریچه یی دارند به یه جایی یا یه زمانی . این لحظه ها و این روزها ، به طور خاصی آدم رو سفیر میکنند . به اون جایی که میخوان . این روزها از همون روزهاست برای من . مقصد گذشته ی من هم که معلوم . دل تنگ اون موی بلند جو گندمی و ریش نرم وبلند و عینک کائوچویی شم . اون صدای مسحور کننده و آرامش بخش . کاش هنوز هم بود . یاد اون شبی افتادم که تا اصفهان رو یه کله تو دل زمستون رفتم تا استاد کریمی رو ببینم . منزوی شده بود . وقتی روی ویلچر دیدمش گریه م گرفت . کاش بود . حتی روی ویلچر . 

این شبها هیچ شونه یی آرومم نمیکنه . 

این روزها و شبها عجیب دریچه یی باز کرده و من رو میبره پل خواجو و گپ تا اذان صبح با استاد کریمی .

باز هم گپهای وجود و عدم .

باز هم عاشق و معشوق . 

باز هم نیاز و ناز .

باز هم آرکتایپ و کاتارسیس و تزکیه .

باز هم تعزیه و تمثیل موجود در دنیای گذشته .

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 16 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 19:29 http://rooz-2020.blogsky.com/

ای کاش هیچ ای کاشی وجود نداشت رفیق....
میفهمم حالتو....خوب میفهمم:(

کاش
ممنون که متوجه میشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.