دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

عادت

شاید ...

نه !

باید عادت کرد !

به کرکره ی کشیده ی دکان چشمانت . 

نوشتم

نامه یی نوشتم 

برای تو ؟

  نه .

برای خودم .

دیرگاهیست که سراغی ندارم 

نه از خودم

 و نه از خود درون خودم .


نوشتم که اینجا 

بادبادکها 

تا اوجسقف قفس پرواز میکنند .


نوشتم 

برای خودسوزی 

سهمیه های اعلام شده نمیسوزند .


نوشتم 

دل

          گیر گلگیر خودرو ملی ست .


نوشتم 

دیشب آخرای شب 

بی ترس و وحشت

دست خودم را گرفتم و

آرام با هم قدم زدیم تا صبح .


نوشتم

خورشید هم شامل طرح محرم سازی میشود .

و بهار .


راستی ! 

نوشتم گلی را دیدم که رو گرفته بود از من

و پری دریایی



نوشتم

طباخی را دیدم که مغزها را میشست با دست .


نوشتم 

نوشتم

نوشتم 

و باز هم نوشتم 

نخواندم و

گریستم من .

جو

همه  

 با وجدان ترین حلاج شهرند . 

گویی  

تمام شهر  

بزرگترین کنسرت کمان راه انداخته اند .

آینه

آینه هم پیر شد

زار و زمین گیر شد  

از خودش هم سیر شد 

وای چقدر دیر شد . 

 

دل همه پر درد شد 

باز دلم نرد شد   

ماه برش گرد شد 

وای ، چه زود مرد شد. 

 

دل همه دلگیر شد 

دانه زمین گیر شد 

کولی برم میر شد

این دل من پیر شد . 

 

باز هم ...

باز هم شنیدیم

صدای خردشدن استخوانهای سخت رابطه

زیر رینگهای زنبوری مدرنیته .

و باز خندیدیم

در قابهای مصنوعی یادبودی برای پیج خود در فیسبوک .

لایک

دیرگاهیست 

که پستچیان شهر

به کنج دخمه های نمور قهوه خانه ی ته گذر خزیده اند .

دیگر هیچ پاکت نامه یی تولید نمیشود

و تمام تمبرها

در قاب آلبوم پسر بچه میچسبند .

دیگر حتی تمبرها هم چسب ندارند .

کارت پستالهای خاک گرفته

دستی برای نوازش را آرزومندند .

دیگر سال نو هم با پاکت نامه و کارت پستال شروع نمیشود .

بیچاره لیلی که هیچ نامه یی نمیگیرد 

و بدبخت شیرین که نامه نوشتن را از یاد برده است .

دیگر خصوصی ترین حرفهای من به تو هم 

لایک میشود .

ریگ به صحرام تو را

شهره تویی  

شهر تویی 

دام تویی 

بند تویی   

جام تویی  

نام تویی 

مست منم 

مست بی نام منم  

مست به یک نام منم 

بند نگشای ز پام . 

 

شهره ی این شهر تویی 

دام دل بند تویی 

جام می ناب تویی 

مست تماشا منم  

مست بگذار مرا .  

 

 

خنده تویی اشک منم 

شور تویی شر منم 

گل تویی خار منم 

باد تویی خاک منم 

ریگ به صحرام تو را . 

 

دیده همه بند شد 

محو به روبند شد 

سایه صفت خاک شد 

سینه ی دل چاک شد 

خون دلم پاک شد 

چون می آن تاک شد 

باده ز خون مست شد 

مست بگذار مرا  .

مست بگذار مرا . 

من و تو

چه واژه واژه های غریبی 

میان من و تو  

و آن همه دانگ تنهایی . 

 

چه سوژه سوژه های عجیبی 

میان دست  و اشک 

و موج تصویر رویایی . 

  

هجا . 

سکوت . 

میان نفس های به لب جا مانده . 

 

چه شمارش و عکس شمارش 

برای شنیدن نوای بوف تنهایی .

دل

بیچاره دل 

نه تاب ماندن دارد 

نه پای رفتن . 

 

پاهای تاول زده و 

کفش های تنگ و 

پاشنه کش های شکسته ی دل . 

 

 

سفر به سلامت  

سفر به سلامت 

خاکستری

دیگر هوا هم حوصله ابر ندارد

که ابریست

و چشم

دل

حوصله .


دیرگاهیست که آفتاب ندیده ام

و سایه

نسیم 

تاب .

دخترک نشسته بر تاب 

میرقصد موی رها .

چه خاکستری پر حجمی .

دلم میل دشت و چمنزار و دویدن دارد .

خسته ام از تکرار بی پایان تاب خوردن در هوای دلتنگی .