نامه یی نوشتم
برای تو ؟
نه .
برای خودم .
دیرگاهیست که سراغی ندارم
نه از خودم
و نه از خود درون خودم .
نوشتم که اینجا
بادبادکها
تا اوجسقف قفس پرواز میکنند .
نوشتم
برای خودسوزی
سهمیه های اعلام شده نمیسوزند .
نوشتم
دل
گیر گلگیر خودرو ملی ست .
نوشتم
دیشب آخرای شب
بی ترس و وحشت
دست خودم را گرفتم و
آرام با هم قدم زدیم تا صبح .
نوشتم
خورشید هم شامل طرح محرم سازی میشود .
و بهار .
راستی !
نوشتم گلی را دیدم که رو گرفته بود از من
و پری دریایی
نوشتم
طباخی را دیدم که مغزها را میشست با دست .
نوشتم
نوشتم
نوشتم
و باز هم نوشتم
نخواندم و
گریستم من .
آینه هم پیر شد
زار و زمین گیر شد
از خودش هم سیر شد
وای چقدر دیر شد .
دل همه پر درد شد
باز دلم نرد شد
ماه برش گرد شد
وای ، چه زود مرد شد.
دل همه دلگیر شد
دانه زمین گیر شد
کولی برم میر شد
این دل من پیر شد .
باز هم شنیدیم
صدای خردشدن استخوانهای سخت رابطه
زیر رینگهای زنبوری مدرنیته .
و باز خندیدیم
در قابهای مصنوعی یادبودی برای پیج خود در فیسبوک .
دیرگاهیست
که پستچیان شهر
به کنج دخمه های نمور قهوه خانه ی ته گذر خزیده اند .
دیگر هیچ پاکت نامه یی تولید نمیشود
و تمام تمبرها
در قاب آلبوم پسر بچه میچسبند .
دیگر حتی تمبرها هم چسب ندارند .
کارت پستالهای خاک گرفته
دستی برای نوازش را آرزومندند .
دیگر سال نو هم با پاکت نامه و کارت پستال شروع نمیشود .
بیچاره لیلی که هیچ نامه یی نمیگیرد
و بدبخت شیرین که نامه نوشتن را از یاد برده است .
دیگر خصوصی ترین حرفهای من به تو هم
لایک میشود .
شهره تویی
شهر تویی
دام تویی
بند تویی
جام تویی
نام تویی
مست منم
مست بی نام منم
مست به یک نام منم
بند نگشای ز پام .
شهره ی این شهر تویی
دام دل بند تویی
جام می ناب تویی
مست تماشا منم
مست بگذار مرا .
خنده تویی اشک منم
شور تویی شر منم
گل تویی خار منم
باد تویی خاک منم
ریگ به صحرام تو را .
دیده همه بند شد
محو به روبند شد
سایه صفت خاک شد
سینه ی دل چاک شد
خون دلم پاک شد
چون می آن تاک شد
باده ز خون مست شد
مست بگذار مرا .
مست بگذار مرا .
چه واژه واژه های غریبی
میان من و تو
و آن همه دانگ تنهایی .
چه سوژه سوژه های عجیبی
میان دست و اشک
و موج تصویر رویایی .
هجا .
سکوت .
میان نفس های به لب جا مانده .
چه شمارش و عکس شمارش
برای شنیدن نوای بوف تنهایی .
بیچاره دل
نه تاب ماندن دارد
نه پای رفتن .
پاهای تاول زده و
کفش های تنگ و
پاشنه کش های شکسته ی دل .
سفر به سلامت
سفر به سلامت
دیگر هوا هم حوصله ابر ندارد
که ابریست
و چشم
دل
حوصله .
دیرگاهیست که آفتاب ندیده ام
و سایه
نسیم
تاب .
دخترک نشسته بر تاب
میرقصد موی رها .
چه خاکستری پر حجمی .
دلم میل دشت و چمنزار و دویدن دارد .
خسته ام از تکرار بی پایان تاب خوردن در هوای دلتنگی .