دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

اعتقاد

- یه چیزهایی کهنه ش قشنگه ، مثل رفاقت .

- یه چیزهایی نم دار و خیسش خوبه ، مثل چشمهای گریون .

- یه دلتنگیهایی دلچسبه ، مثل دلتنگی واسه یار  .

- یه وقتایی همه ی اینها با هم حال میده ، مثل الان.


- یه چیزهایی که کهنه ش میچسبه میتونه پیراهن مشکی باشه . پیراهنی که به حرمت یه اعتقاد فقط واسه سه نفر به تن بره ( یه مادر و همسرش و فرزندش ).

درسته کهنه میشه ولی رنگ پریدگیش اصالت داره .

- چشم های خیس از اشک رو همیشه قایم میکنم تا کسی نبینه الا پاییزی شدن چشمهایی که واسه یه اعتقاد خیس شده باشه .

- دلتنگی هایی که دلچسبه و آدم انتظارش رو میکشه ، همونیه که بر سر یه اعتقاده . هرچند وابستگی به دنیا نداشته باشم و حضور تو این دنیا برام مسخره ست اما یه وقتایی خدا رو شکر میکنم که زنده هستم و نفس میکشم . همش سر یه اعتقاده که شکر نعمت حضور میکنم .

- همه ی موارد بالا وقتی خوبه که اعتقادم چهار حرف داشته باشه :حسین .

پیراهن مشکیش

اشک چشمش 

منتظر محرم بودنش 

و توی مراسم عزاش بودن


بابی انت و امی ...


با فروغ

رقص سایه رو دیوار .

ازدحام آدمهایی که آمدند تا خودشون رو به دریچه برسونند .

آخ که کوچه چقدر خلوته .

نمیدونم بارون نیومده شیشه چراغ رو شکونده یا باد پاییزی .

هرچی هست از پاییزه .

هوای خانقاه ظهیر الدوله پراز اشکه . خادم خانقاه اجازه تعویض لامپ سوخته ی سر قبر فروغ رو نمیده .

برای دلتنگیم توی نوبت وامیستم تا شاید به دریچه برسم . 

حتما کوچه خوشبخت نورانیه

خریت

توی دنیایی که همه چیزش فیکه  ، دلخوش کردن به چیزی که میدونی چینیه خریته .

توی بازار فیک فروشها توقع اورجینال خریته .

توی این بازار مکاره  که از سر تا تهش همه دارند میگن : "بدو بدو حراجش کردم " دلخوش شدن به چوب حراجی خریته .

خریته اگه فکر کنی دل کسی واست سوخته .

خریته اگه فکر کنی زنگ تفریح نیستی .

خریته اگه فکر کنی کسی به چشم فان نگاهت نمیکنه

فرقی هم نمیکنه . نزدیکترین آدمهای زندگیت که واسشون سگ دو میزنی ، یه روز نخندی نمیگن : "چه مرگته " .

اونی که شب کنار دستت خوابیده اگه بیدار شه و ببینه بیداری ، بهت یه چیز میگه : " بیداری ؟ پاشو یه لیووان آب بخور و بخواب . راستی اومدنی یه لیوان هم  واسه من بیار "و اونوقت که آبش رو بخوره بی آنکه بپرسه تو هم آب خوردی یا نه ، پشتش رو میکنه و میخوابه .

خریته اگه فکر کنی تجویز آب درمانیش واسه تو بوده .

خریته اگه فکر کنی هق هق تو بیدارش کرده .



مخاطبم سفر به سلامت

چه خوبه که آدم یکی رو داشته باشه که ندیده حس خوب بهش داشته باشه .

یکی که ندیده ، ازپشت صفحه ی مانیتور اونقدر بهش ارادت پیدا کنه که حرفهای مگو رو بهش بگه . 

اون قدر که جای خواهر نداشته رو پر کنه .


چه خوبه که آدم وقتهایی که راهنمایی میخواد توی عالم مجاز سراغش بره و ازش راهنمایی بخواد

بی نقاب های امرووزی حرفها رو بهش بگه و مثل اون پسر بچه بی تکلف و ساده از اشکهاش و خواسته هاش بگه .

هرچند لطف و عنایتش همیشه شامل حالم بوده و اجازه داده جای خواهر نداشته م باشه ولی هیچوقت جسارت نکردم خواهر صداش کنم .



دوست ندارم فاش کنم و اسم ببرم و مخاطبم رو که خودش خوب میدونه روی صحبتم خودشه  .

ممنونم ازت و سفرت بی خطر .

تعبیر عاشقانه

مهر آمد و بوی مهر نیامد .

انگار باید باز هم برای روزنامه پیام تسلیت بفرستم . 

پیامی برای مرگ گلهای قالی .

به سوگ نشستن کوچ 

به فنا رفتن عطرحضور .

راستی 

کوچ 

تعبیر عاشقانه کدام پرستو بود.


العطش

صدای العطش کشورم گوشم رو کر کرده .

 انگار اپیدمی عطش از خاک به باقی چیزها سرایت کرده . 

 امروز توی حمام بودم که صدای فریادهای تشنگی رو شنیدم . 

امروز دور و برم را خوب نگاه کردم ، همه چیز خشک شده بود درست مثل خاک تب کرده بیابونهای بی آب و علف .

دارم به داستانهای تمثیلی اعتقادی ایمان میآورم . واقعا همه مون از خاک هستیم و یه مجسمه ساز زبردست از خاک گل کرده ما رو ساخت و به قول گلیگمش کنار ساحل گذاشت تا خشک بشیم . آناتاپیشدوم بین النحرین جهت تفرج این مجسمه ها رو ساخت یا بنا به دلیلیمنطقی ساخت . به هرحال ساخته شدنمون ازگل این چند روزه شدیدا توی ذهنم داره بازیم میده . 

- این رو از وقتی فهمیدم که خیلی چیزها مثل زمین خشک کشورم خشک شد .

-  وقتی صدای العطش گوشم رو شنیدم .

- وقتی صدای نفس نفس زبانم رو شنیدم .

- وقتی چشمانم نای حرکت نداشت .

- وقتی ذهنم از تشنگی پس افتاد .

گوشم حرف خوبی نشنید و زبانم با واژهای مقدس بیگانه شد و چشمانم چیزی که باید ببینه ندید و ذهنم فکرهای درست رو کنار گذاشت .

نتیجه حاصله به کما رفتن فرهنگ شد .

اونچه که گفتم مربوط به خودم تنها نیست و فکر میکنم باید به وسعت کشور عزیزم مشمع برای ساختن قرنطینه درست کنیم .قرنطینه یی تا حال این کشور خوب بشه.

سایه

اینبار مینوسم . برای تو . تویی که توی خود منی . با منی و دور از منی . کنارمی و مثل سایه با منی و هیچ وقت نتونستم دو کلام باهات حرف بزنم .سعی میکنم بنویسم تا حرفی توی دلم نمونه . حرفی نمونه که جای توی بیگانه با من رو تنگ کنه .مینویسم تا نوشته هام پیشت بمونه و راجع بهش فکر کنی. البته اگه بخوای با هم تاملی داشته باشیم .

چی صدات کنم ؟

-غریبه ؟ آشنا ؟ تو ؟ من ؟

- چرا همیشه تو اونور جوی بودی و من اینور .

- چرا همیشه در برابر رنگهای من ، تو همیشه سیاه بودی ؟

- چرا هیچوقت صدایی نداشتیکه من بشنوم ؟

- چرا اینقدر بیگانه ؟

- چرا فقط پاهات با پاهام همیشه همراه بود ؟


دل تنگم

نفس کشیدن سخته 

 تورو ندیدن سخته 


تو پیچ و تاب عاشقی     

به تو رسیدن سخته 


با وجودی که روزبه نعمت الهی رو دوست دارم ولی ترجیح میدم این آهنگ رو با صدای لیلا حاتمی بشنوم . این روزها توی دلم این آهنگ رو مدام میخونم که دلم خیلی حس و حال این ترانه رو درک میکنه . حالا که حالم رو میدونی با هم این ترانه رو بخونیم :

نفس کشیدن سخته                  

تورو ندیدن سخته 


تو پیچ و تاب عاشقی             

به تو رسیدن سخته 


من و به غمم سپردی،               

همه آرزمو بردی 


همه جا اسمتو بردم              

یه بار اسممو نبردی

واسه شب زمستون             

همه هیزوما رو سوزوندی


واسه پنجره ی کور                   

توی خونمون نموندی

مقایسه

هااااااااااااای 

با تو هستم .

منم ، آن دهاتی دور از مناسبات تو .

منم ، گرسنه به بوی پنیرک و ریحون

منم ، به شب نشسته ی ایوان  و شب بو و قلیون


آآآآآآآآآآآآی 

آدمهای خسته و رنجور

منم اون دهاتی محجور

منم دلواپس شکستن ساقه ی گندم

منم من . همنشین گله های دور از مردم


وااااااااااااای

چقدر است فاصله

از باور من تا اعتقاد تو

کجایی تو ؟

کجایی تو ؟

فواره

مثل اون فواره ی سر به هوا

دل من همیشه پیش دل توست .

میرم و دل میکنم از دل تو 

ولی جای سر من ، آغوش توست