دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

گویمت

دوباره گویمت

برای این مرثیه خوانی و شکست

سرود فتح خواندیم و به پای کوبی نشستیم


چه دمانی دمادم به صور غیر دمیدیم

و خوان سور گسترده

و تنوره گستریدیم 

و آب به آسیاب ریختیم 

و آرد الک نکرده الک آویختیم


آهسته گویمت

مباد آنی 

دلخوش به گمانی  

پی نگاهی

نه از ناکسان که کسانم نیست


کاش

دوباره و دو باره و چندباره

نوشتنها و پاره کردن کاغذهای سیاه مشق شده 

دلم یه ابر میخواد 

یه همزاد

شاید یه زانو یا شانه


کاش اینهمه من دوربرمون واسه فیلمها نبود .

سوپرمن

بتمن

اسپایدر من

ایرونمن 

و ...


کاش میون این همه ...من یه نیم من بود پای درد دل که از درد دل هم دل خوشی ندارم . 



تغییر

دیگه دل 
مث قدیم
عاشق و شیدا نمی شه
تو کتابم
دیگه اونجور چیزا پیدا نمی شه .


ذکرچند روزه ی دلم شده همین شعر شاملو . 

شاید خاصیت مرداد باشه یا این دل که هنوز فکر میکنه با عشق میشه زندگی کرد . 

باز هم سنگینه این قفس

مثل هوای اینجا .

کاش یه جای دیگه بود و هوای دیگه و دل دیگه .

استراحت

چند روز ، فرصت خوبیه برای تامل در روزهای رفته و معمای روزهای مانده .

سفیدی دور و بر و لباسهای متحد الشکل سفید

چکهای مکرر  و غذاهای ساده . 

استراحت مطلق و فرصت برای خواندن کلی کتاب نخوانده 

مطالعه و چت با دوستایی که ازت خبر دارند و  تو محیط مجازی با هم در ارتباطند

راستی هر روز که از عمر میگذره باید مواظبت آدم از خودش بیشتر باشه .

دلتنگی های خونه و خانواده

شاید دود اسفند ضررداشته باشه ولی بودنش بهتر از نبودنشه


آزادی

- نمیدونم چرا برای آزادی تفنگ باید برداشت 

- نمیدونم چرا باید اسیر کنیم تا آزاد باشیم

- نمیدونم وقتی اسم ازادی میاد یاد یه قفس بزرگ میافتم

- نمیدونم تصویر ذهنیم از آزادی توی تاریکی مطلقه

              مطلق

                    تاریکی مطلق



- شاید یه روز باشه 

- هرچند دیر ولی بیاد که اسم آزادی با گل و ترانه همراه باشه 

- با نور

- بدون نژاد و رنگ

- بدون دین و مذهب



اون روز چقدر قشنگ و رنگیه

بهانه

وقتایی هست که پای رفتن میخوای 

یه بهانه برای هجرت

دلیل نموندن که زیاده 

اههههههههههههههههههههه

 

جاسیگاری پر شده

حوصله ی سر رفته 

قاب خالی روی دیوار

چراغ روشن توی بالکن

لامپهای سوخته ی اتاق



انگشت برای شمردن کم میارم

شمارش دلیل هم دلیلی نداره 

انگیزه برای بهانه و دلیل فرقی نداره 

یه انگیزه 

فقط یه انگیزه

فریاد ننه دلاور

شمارش معکوس رو دوست ندارم .

اضطرابش آدم رو آزار میده .

رولت روسی .

حس صدای قطار که داره نزدیک میشه و طناب پیچ روی ریلی .

بوی دود شمع ناستولوژی مرگ رو یادم میاره .

بوی کافور .

بوی اسپند و کندور روی آتش .

فریاد ننه دلاور .

رد پیری

عجیب بود


 برفی که نبارید


روی موهایم آب نشد .

بی تو کجا برم

دلگیرم از خودم 

تو این شکن شکن

گمگشته دلم

بی تو کجا برم


تو این شکست شب

زیر تگرگ و رعد

میترسم از خودم

بی تو کجا برم


تو این هجوم شک

من مانده ام چه غم

فریاد از خودم

بی تو کجا برم





جرم

امروز تو فکر ریش و ریشه ام . دریافتمون از این دو همخانواده جالب شده . عموم ادمهای دور و برم دنبال اولی هستند و دومیش رو رها کردند .
البته کاش فقط رها میکردند . جدیدا حکم سنگسارش رو هم دادند . وای که چه خوب هم حکم اجرا شد . حضور ریشدارها بی ریشه بالای سر مشتی ریشه ی فرو رفته به خاک .