دوباره گویمت
برای این مرثیه خوانی و شکست
سرود فتح خواندیم و به پای کوبی نشستیم
چه دمانی دمادم به صور غیر دمیدیم
و خوان سور گسترده
و تنوره گستریدیم
و آب به آسیاب ریختیم
و آرد الک نکرده الک آویختیم
آهسته گویمت
مباد آنی
دلخوش به گمانی
پی نگاهی
نه از ناکسان که کسانم نیست
دوباره و دو باره و چندباره
نوشتنها و پاره کردن کاغذهای سیاه مشق شده
دلم یه ابر میخواد
یه همزاد
شاید یه زانو یا شانه
کاش اینهمه من دوربرمون واسه فیلمها نبود .
سوپرمن
بتمن
اسپایدر من
ایرونمن
و ...
کاش میون این همه ...من یه نیم من بود پای درد دل که از درد دل هم دل خوشی ندارم .
دیگه دل
مث قدیم
عاشق و شیدا نمی شه
تو کتابم
دیگه اونجور چیزا پیدا نمی شه .
ذکرچند روزه ی دلم شده همین شعر شاملو .
شاید خاصیت مرداد باشه یا این دل که هنوز فکر میکنه با عشق میشه زندگی کرد .
باز هم سنگینه این قفس
مثل هوای اینجا .
کاش یه جای دیگه بود و هوای دیگه و دل دیگه .
چند روز ، فرصت خوبیه برای تامل در روزهای رفته و معمای روزهای مانده .
سفیدی دور و بر و لباسهای متحد الشکل سفید
چکهای مکرر و غذاهای ساده .
استراحت مطلق و فرصت برای خواندن کلی کتاب نخوانده
مطالعه و چت با دوستایی که ازت خبر دارند و تو محیط مجازی با هم در ارتباطند
راستی هر روز که از عمر میگذره باید مواظبت آدم از خودش بیشتر باشه .
دلتنگی های خونه و خانواده
شاید دود اسفند ضررداشته باشه ولی بودنش بهتر از نبودنشه
- نمیدونم چرا برای آزادی تفنگ باید برداشت
- نمیدونم چرا باید اسیر کنیم تا آزاد باشیم
- نمیدونم وقتی اسم ازادی میاد یاد یه قفس بزرگ میافتم
- نمیدونم تصویر ذهنیم از آزادی توی تاریکی مطلقه
مطلق
تاریکی مطلق
- شاید یه روز باشه
- هرچند دیر ولی بیاد که اسم آزادی با گل و ترانه همراه باشه
- با نور
- بدون نژاد و رنگ
- بدون دین و مذهب
اون روز چقدر قشنگ و رنگیه
وقتایی هست که پای رفتن میخوای
یه بهانه برای هجرت
دلیل نموندن که زیاده
اههههههههههههههههههههه
جاسیگاری پر شده
حوصله ی سر رفته
قاب خالی روی دیوار
چراغ روشن توی بالکن
لامپهای سوخته ی اتاق
انگشت برای شمردن کم میارم
شمارش دلیل هم دلیلی نداره
انگیزه برای بهانه و دلیل فرقی نداره
یه انگیزه
فقط یه انگیزه
شمارش معکوس رو دوست ندارم .
اضطرابش آدم رو آزار میده .
رولت روسی .
حس صدای قطار که داره نزدیک میشه و طناب پیچ روی ریلی .
بوی دود شمع ناستولوژی مرگ رو یادم میاره .
بوی کافور .
بوی اسپند و کندور روی آتش .
فریاد ننه دلاور .
دلگیرم از خودم
تو این شکن شکن
گمگشته دلم
بی تو کجا برم
تو این شکست شب
زیر تگرگ و رعد
میترسم از خودم
بی تو کجا برم
تو این هجوم شک
من مانده ام چه غم
فریاد از خودم
بی تو کجا برم
امروز تو فکر ریش و ریشه ام . دریافتمون از این دو همخانواده جالب شده . عموم ادمهای دور و برم دنبال اولی هستند و دومیش رو رها کردند .
البته کاش فقط رها میکردند . جدیدا حکم سنگسارش رو هم دادند . وای که چه خوب هم حکم اجرا شد . حضور ریشدارها بی ریشه بالای سر مشتی ریشه ی فرو رفته به خاک .