دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

من و نازی - بوی بارون

توضیح : دوستانی که داستانهای من و نازی رو میخونند لطف کنند از اول شروع کنند . این داستانها اپیزودیک ولی بهم پیوسته هستند و مراحل رشد انسان را نشان میدهد .
آخ که بوی بارون چقدر خوبه . فکر میکنم بیشتر از آب بارون ، بوی بارونه که باعث تازگی میشه . این رو وقتی فهمیدم که با نازی زیر طاقی ایوان ایستاده بودیم و به قمریهای توی لانه ی زیر طاقی نگاه میکردیم . اون دوتا توی لانه نشسته بودند و نوکهاشون رو به هم میزدند . انگار بوسیدن یا نوک یا لب به هم زدن به زبان تمام موجودات یعنی دوست دارم .

این رو اون روز زیر طاقی وقتی بارون میآمد فهمیدم . من داشتم بزرگ میشدم . چون خیلی از چیزهای دور و برم را فهمیده بودم .

اون روز بارونی ، هم ما و هم قمریهای زیر طاقی توی بارون نبودیم ولی تازه و شاداب شده بودیم . من و نازی همدیگر رو نگاه کردیم و همدیگر رو بوسیدیم . آخ که چه حسی داشت اون روز و اون ... .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.