ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیشب داشتم مطالب و نوشته هام رو جفت و جور میکردم که به نمایشنامه صید رسیدم . نمایشنامه ایی که زمان دانشجویی نوشتم . اون زمان تحت تاثیر کتاب رساله لوایح نوشته ی عین القضاۀ همدانی از بزرگان عرفان این نمایشنامه رو نوشتم . حالا قسمتی از منولوگ راوی رو میآرم :
در ناز معشوق و نیاز عاشق رازیست بس عجیب که چون عاشق استمرا نیاز کند معشوق دست ز ناز باز کشد معشوق طلب نیاز کند و عاشق دل به دیدار یار بندد . در آن دم است که معشوق عاشق شود و عاشق حزین که زیبایی عشق نرسیدن است و آن که رسد به پایان رسیده . مجنون از آن جهت مجنون نام گرفت که به لیلی نرسید و آنچه خسرو را ار کاخ خارج کرد عشق شیرین بود نه جسم شیرین .