دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی

اون روزی که پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی رو دیدم کوچک بودم . دستم تو دست آقاجون خدابیامرز بود . اون گفت این پیرزن خیلی ساله که هرروز ساعت نه صبح میاد و منتظر میمونه تا شب بشه . ضلع شمالی میدان فردوسی . پیرزن قرمزپوش یه جورایی سمبل این میدان شد . سالها گذشت و باز رفتم سر قرار پیر زن ولی نبود . انگار انتظار به سر رسید و رفت .  

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی از فلسفه عشق چیزی خونده بود . 

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی از هنر عشق ورزی چیزی شنیده بود . 

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی از لیلی و مجنون و باقی عشاق چیزی میدونست . 

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی به این فکر افتاد که یه روز دیرتر از ساعت نه بیاد . 

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی به این فکر افتاد که یه روز با یه لباس دیگه بیاد . 

بعید میدونم پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی به این فکر افتاد که یه روز با یه رنگ لباس دیگه بیاد .  

پیرزن قرمزپوش میدان فردوسی فقط توی این فکر بود که معشوق وقت اومدن معطل نشه . 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.