بازخوانی یک شعر از قدیم :
شنبه
سوراخ
یکشنبه
یک سوراخ
دوشنبه
دو سوراخ
سه شنبه
سه سوراخ
چهارشنبه
چهار سوراخ
پنجشنبه
پنج سوراخ
جمعه
تیرباران .
...
من
پرم از غصه و ماتم
مات و مبهوت
بین رفتن و نرفتن
تو
ای همه بود و نبودم
قصه ی ساز وجودم
گوش بده به قصه ی من
ما
با هم و جداییم از هم
دوریم و نگاهمون سرد
تو بیا بشو تو همدم .
همدم شمعدونی ها مون
خوشی دلخوشی ها مون
سایه شو سایه ی رو سر .
همه ی اونهایی که با من آشنایی دارند میدونند که اهل دعوا نیستم ولی یه وقتهایی اتفاقهایی میافته که دیگه باعث به وجود اومدن مشکل و نهایتا دعوا میشه . دیشب من و دینا دعوامون شد . آره من و دینا . دعوامون هم که مشخصه سر نازی بود . اجازه بده برم سر اصل ماجرا .
دیشب خسته از کار روزانه اومدم خونه . به عادت همیشه کلید در حیاط توی دستم بود و زنگ زدم . ( همیشه دوست داشتم برای توی خونه رفتن منتظرم باشن . ) دینا و فهیمه استقبالم اومدن و صدرا هم حمام بود . اعتراف میکنم با چهره ی جدید نازی بیگانه ام . نازی تو بغل دینا بود و تکون دینا برام دست تکون داد که یعنی سلام . دینا رو بغل کردم و تا ببوسمش . دینا حرف میزد و من متوجه نبودم . فهیمه گفت : میگه پینا سلام میکنه . پرسیدم پینا کیه دیگه ؟
فهیمه جواب داد و دینا هم لال پتی شروع به توضیح کرد که صدای هیچ کدوم رو نمیشنیدم . حالم گرفته شده بود . دینا توی بغلم سنگینی میکرد . دوست داشتم روی مبلی صندلی سکو یا پله یی بشینم . دینا اسم نازی رو هم عوض کرده بود . اسم نازی شده بود پینا . حالا این اسم لعنتی رو از کجا اورده بود نمیدونم . فهیمه میگفت هر چی رو که خیلی دوست داشته باشه پینا میگه و چون با نازی هم خیلی بازی میکنه و خیلی هم دوستش داره بهش میگه پینا تا با اسم خودش بیاد .
باز هم اعتراف میکنم که دوست نداشتم به صورت دینا نگاه کنم . ولی انگار نازی از اسم جدیدش بدش نمی اومد چون لبخند قشنگی روی لباش بود . موقع شام هم از کنار دینا جنب نخورد . شب هم خیلی آروم تو بغل دینا خواب بود . انگار نازی هنوز هم عادت قدیمش رو داره . هنوز هم تا دراز میکشه چشماش بسته میشه .
با خودم گفتم نازی برای من نازی می مونه و در هیچ شرایطی اسم دیگری صداش نمیکنم .
شعر گله رو در پست قبلی گذاشتم و نظر دوست خوبم حسین رو خوندم که با فروتنی زیاد این شعر رو طور دیگری خوند و برام فرستاد و به احترامش من هم اینطور میخونم که دلنشین تره :
گل گلدون لب پاشور
شمع شمعدون لب طاقچه
گله از نبود احساس میکنه .
شب ، چراغ تو اتاقم
موج دریا تو خیالم
اسب آزاد توی قابم
گله از نبود چشمات میکنه .
پاکت خالی سیگار
جنگ عطر و دود سیگار
گله از نبود عطرت میکنه
بوی عطرت تو اتاقم
رقص موهات تو خیالم
خنده از بودن یادت میکنه
من و اشکام دیگه آشتی
توی قهرات بازم آشتی .
صورت باند پیچیه روحمو
توی آیینه دیدی، حالا آشتی
دستای لرزون قلبم
میگه که دوباره برگرد
بسه دیگه این همه غم
آشتی آشتی ، دوباره آشتی .
ممنون از حسین بابت نوع نگاه لطیفش .
گل گلدون لب پاشور
شمع شمعدون لب طاقچه
گله از نبود احساس میکنه .
من و اشکام دیگه آشتی
تو قهرات بازم آشتی .
شب چراغ تو اتاقم
موج دریا تو خیالم
اسب آزاد توی قابم
گله از نبود چشمات میکنه .
صورت باند پیچیه روحم رو
توی آیینه نشونت دادم .
پاکت خالی سیگار
جنگ عطر و دود سیگار
گله از نبود عطرت میکنه .
دستای لرزون قلبم
میگه که دوباره برگرد .
بوی عطرت تو اتاقم
رقص موهات تو خیالم
خنده از بودن یادت میکنه .