چراغ خاطره روشن
چراغ رابطه خاموش .
میان من و تو
هزار هجا و حرف جا افتاده است
نمیبینیم .
بگو اقاقی همسایه هنوز نورباران است .
دیشب حوالی یادت هوا بارانی بود .
با تو میگویم
ساده و صریح و بی پرده .
بی من من و هجا و حرف اضافه .
زمان
زمان بی تو بودن ست و
مکان
تعریف زیست بی بوی توست .
من چشمانم را میبندم
برتمام حقایق هستی
بر خودم
بر تو و
هر که مثل تو عاشق است میبندم .
من نگاهم یخ زده است مثل چشمان هزاران نفر مثل خودم .
چه صبورانه
فریادمان در گلو شکست .
چه کودکانه
پستان مادر را به انتظار نشسته ایم
و چه بیشرمانه
خورشید را به سخره گرفته ایم .
غلطهایم را دوباره مینویسم
دوباره و چند باره و چند باره .
با تو هستم ای دوست
به کدامین درس گرفته
دیکته ی نانوشته ام را
غلط گرفته ایی .
نور را تو معنی کرده ایی
عشق را هم تو تعریف دوباره کن
زندگی را
نفس
تپش
آزادی .
فریاد و مشت و انزجار
در کدامین مکتب الهی میشود لبخند .
باز هم باران
و ترانه
و اشک
و این دل بی قرار .
باز هم کوچه
و قرار
و اقاقیا
و این دل نامراد .
بازهم من من و
" دوستت دارم " و
رفتن های پا به پا .