دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

شاید

 

دلم گرم به کوله خالی روی شونهامه . 

شاید گریه ی شمع هم دروغ باشه و دستهای درختان به ریا قنوت گرفته اند .  

شاید پیرمردی که کتاب هاش رو حراج کرده می خواد با پول کتابهای فروخته شده کتاب تازه بخره . 

شاید پدری که تا دیر وقت کار میکنه از دست زن و بچه اش خسته شده که خودش رو بیرون خونه سرگرم میکنه .  

شاید صفحه ی حوادث روزنامه دروغ باشه .  

شاید زن و شوهری که از هم جدا میشن خوشی زیر دلشون زده .  

شاید خانواده یی که توی پارک ، تو چادر زندگی میکنند از زندگی توی آپارتمان و خونه ی ویلایی خسته شدند .  

شاید مرد جوانی که ته مونده سیگار من رو از روی زمین بر میداره و میکشه میخواد باهام خودمونی شه .  

شاید گلفروش سر چهارراه از روی علاقه ی به گل این کار رو میکنه .  

شاید دخترهای توی پرورشگاه هر کدوم یه بابا لنگ دراز دارند .  

شاید ...  

و شاید من زیادی تب دارم و هذیان میگم .   

شاید ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.