ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
انگار قضیه دیدن این گوسفند سفید برای یک بار نبوده و گوش شنوایی میخواد و قرار اسرار مگوش رو تو گوش من بگو کنه . دیشب هم وقتی اومدم بخوابم گوسفند سفید رو دیدم و بعد از یه سلام و احوال پرسی سریع رفت سر صحبت و از اینجا شروع کرد که :
- " میدونی چرا قیمت گردن گوسفند از بقیه جاهاش گرونتره ؟ "
سر تکون دادم که : نمیدونم .
- برای اینکه به سفارش مردم سر ما گوسفندها رو بزنند .
- یه مقدار توهم نیست ؟
- توهم چیه ؟ اگر اسراری رو بدونی که کسی نباید بدونه چه کارت میکنند ؟
- میکشند .
- خوب من هم همین رو گفتم دیگه . الان هم چند روزه که متواری شدم و گروه های زیادی دنبالم هستند تا سرم رو زیر آب کنند . من هم تصمیم گرفتم تا یه سری از این اسرار رو بگم تا دیگران هم از این اسرار با خبر شن .
نور ماشینی تو اتاقم افتاد و گوسفند بیچاره که بدجور ترسیده خیلی سریع فرار کرد .آخرین حرف گوسفند سفید این بود که : بعد میبینمت .
باید یه خورده فکر کنم و برای این گوسفند سفید یه اسم بگذارم . انگار قراره از این به بعد خیلی همدیگر رو ببینیم .