-
برای حسین و...
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 09:45
یکسال است هوای خانواده ما ابریست و با هر شرایطی بارش اشک است و دلتنگی .این جمعه یکسال از کوچ میگذرد و قرار ما کنار همان سنگ سیاه است . یاد عزیزمان گرامی کوچ عجب حدیث غریبست حدیث کوچ نا بهنگام پرستوها . شب از میانه گذشته است ستاره هم خواب است . صدای مرغ حق هم گرفته است . قناری در قفس و باغچه مادر. چقدر واژه مادر سکوت...
-
راهبانه
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 10:42
عشق شکفتن بت جدائیست عشق تنها ندیم آشنائیست عشق تنها وحدت دو شخص است عشق زیباترین کلام واهیست . .... اینک راهزنانند که درعشق نهانند انتظار ما را می کشند شاید حرفی بردهان آید . جلادانند که با دشنه ای خونین انتظار ما را میکشند شاید حرفی ازوحدت زنیم . راهبانند که خاموش شدند وانتظار ما را نمی کشند شاید حرفی بر دهان خود...
-
کشتی ما
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 08:45
در این مستانه گورستان هزاران غرق در خونند . در این خشیکده اقیانوس چکاوک یار هامون است . ودر این ساحل خاموش به کشتی مانده ایی در گل میان این همه عشاق برای خویشتن ماندم . ******* در این کشتی نوح ما که نوحش خفته است آرام چو موری می روم هرجا در این طوفان نا آرام . ودر آن سوی این ساحل نشستند مردم عیاش و میخندند بر کشتی که...
-
افکار من
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 08:54
افکارم را به خاک می سپارم سبز خواهد شد می دانم . می دانم . همرنگ بهار سبز سفید سرخ همرنگ خانه مادری.
-
ابهت پوچ
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 16:29
من مات مبهوت ابهتی پوچ بی صداتر از فریاد پر هیاهو و خاموش چون مردگان رفته از یادها نشسته ام. می نگرم به مرده های زنده و زنده های مرده به مرده هایی که راه میروند و چیز می خورند و کار می کنند و کار می کنند و کار و حرف نمی زنند !!!! به زنده هایی که می خوابند و می خوابند و می خوابند و خواب و فریاد می زنند فریاد !!!!
-
فرشته خونی
شنبه 16 دیماه سال 1391 13:51
توضیح مهم : داستانهایی که به تفکیک می آورم مجموعه داستانهاییست که صدرا در سن چهار سالگی گفته و مامانش نوشته . لطفا با دقت بخوانید و نظراتتون هم بسیار مهم است . چرا که تصمیمات خوبی گرفتیم . تا حالا فرشته خونی دیدی ؟ ندیدی ؟ راجع بهش چی، چیزی شنیدی ؟ نشنیدی ؟ باورم نمیشه ، کسی فرشته خونی ندیده باشه و راجع بهش چیزی...
-
کبوتر سفید
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 09:46
توضیح مهم : داستانهایی که به تفکیک می آورم مجموعه داستانهاییست که صدرا در سن چهار سالگی گفته و مامانش نوشته . لطفا با دقت بخوانید و نظراتتون هم بسیار مهم است . چرا که تصمیمات خوبی گرفتیم . یه روز امیر پیش کبوترهاش می ره و می بینه کبوتر سفیدش توی قفس افتاده . کبوتر سیاه با کبوتر سفید از قبل با هم مشکل داشتند و بارها...
-
عجیبه
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 11:22
عجیبه که خدا اینقدر نزدیکه و ما بیشتر اوقات صداش رو نمی شنویم . عجیبه که خدا اینقدر به یاد ما هست و ما بیشتر اوقات فراموشش میکنیم . عجیبه که خدا اینقدر ملموسه و ما بیشتر اوقات فراموش می کنیم لمسش کنیم . عجیبه که خدا اینقدر دست یافتنی ست و ما بیشتر اوقات غافل از حضورشیم . عجیبه که خدا اینقدر دوستمون داره و ما بیشتر...
-
به بهانه تبلیغ کار جدید مدیری
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 11:23
امروزصبح ، وقتی می خواستم بیام سر کار تا لقمه نانی حلال برای معاش خانواده تامین کنم ، با بیلبردی مواجه شدم که باور کردنی نبود . بیلبرد سریال خانگی " ویلای من " به تهیه کنندگی و کارگردانی آقای مهران مدیری . روی بیلبرد که عرض اش کل بزرگراه رسالت را گرفته ، گوشه ایی از هدایای خرید این سریال را آورده است . نمی...
-
کادوی عید
شنبه 9 دیماه سال 1391 08:19
توضیح مهم : داستانهایی که به تفکیک می آورم مجموعه داستانهاییست که صدرا در سن چهار سالگی گفته و مامانش نوشته . لطفابا دقت بخوانید و نظراتتون هم بسیار مهم است . چراکه تصمیمات خوبی گرفتیم . سال جدید میلادی شروع می شه و بابا نوئل با لباس قرمز و ریش بلند سفید و کوله پشتی در خانه ها می ره و برای بچه ها و بعضی از بزرگ ترها...
-
بی تو
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 08:17
بی تو باران هم بهانه ایست برای گریستن آسمان .
-
اتفاق های نه چندان ساده
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 14:09
توضیح مهم : داستانهایی که به تفکیک می آورم مجموعه داستانهاییست که صدرا در سن چهار سالگی گفته و مامانش نوشته . لطفابا دقت بخوانید و نظراتتون هم بسیار مهم است . چراکه تصمیمات خوبی گرفتیم . یکی بود ، یکی نبود . یک دریاچه بود و جنگلی در کنارش . یه روز مار می خواست کلاغ کنار دریاچه رو بخوره ولی تمساح پرید و مار رو خورد تا...
-
خورشید خانم رو عشق است
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 09:51
خورشید خانم صبح بخیر . امروز سه روز از جشن تولدت میگذره . راستی امسال برای تولدت چندتا شمع فوت کردی ؟ واقعا چندتا زمستون و بهار رو دیدی ؟ راستی تو دنیای شما قانونی برای بازنشستگی وجود نداره ؟ چقدر دیگه باید کار کنی ، تا بازنشست بشی؟ چند روز پیش شایع شده بود که آخر دنیاست و خیلی از آدمها سوراخ موش اجاره کردند . صبح روز...
-
داغیم حالیمون نیست
شنبه 2 دیماه سال 1391 15:14
از آخرین روز دنیا یک روز گذشته و ما همچنان زنده ایم . شاید هم مرده ایم و چون داغیم حالیمون نشده .شاید هم پیش از اینها مرده بودیم و فکر میکردیم زنده ایم . یاد داستان کوتاهی افتادم. نقل به مضمون میکنم : " در دنیا فقط یک نفر مانده بود که ناگهان کسی در زد ."
-
از الان تا دوازده ساعت خوش باور باشیم
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 12:48
بیاییم یک بار هم که شده خرافاتی باشیم و زود باور . جدی میگم . دیشب موقع خواب به این موضوع فکر کردم . اگر 21 دسامبر ( یعنی همین امشب ) آخر دنیا باشه ، چه اتفاقی میافته . نگاه مون رو مثبت کنیم به قول دوستی : " از هر مانع سکو بسازیم . " آره اگر همین امشب آخر دنیا باشه و فرصت ما همین دوازده ساعت ،چقدر کار ناتموم...
-
درد آسمون
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 14:36
امروز صبح زود بیدار شدم تا دوتایی کنم و به رسم مردهای قدیمی با بوی نان تازه مشام اهل خانه را نوازش بدم . از در خانه بیرون رفتم. ناخواسته چشمم به آسمون افتاد . سرخ بود . انگار که تب زیادی داشته باشه . دلم گرفت . انگار قراره آسمون رو دیگه نبینم . خدایا چرا آسمون این جوری شده . یاد ایمیلی که چند وقت پیش برام ارسال شده...
-
برای صدرا
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 18:14
من پر از شکست شب در لا به لای ورقهای کهنه دفتر جان می دهم و گوشم پر است از نویدهای پیروزی . ******* در انتظار بهار کودکیم را می شمارم . - افسوس که اعداد را نمیدانم .- ******* من در تاریکی شب انتظار نور را از باغچه حیاط خود می کشم که شاید شبی روز شود روزم نورانی
-
سفر به محمدیه نایین
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 16:23
هیچ وقت فکر نمی کردم نایین و محمدیه ی آن ، تا این اندازه جذبه داشته باشه . وقتی چند وقت پیش برای سفر یک روزه آنجا رفتم خودم مانده بودم که چقدر زیباست . زیبایی کویر هر اهل ذوقی رو حیران میکنه . توصیه من به تمام کسانی که میشناسم اینه که حتما دو روز از برنامه نوروز رو برای دیدن نایین بگذارند . از جاهایی که میتونم به...
-
زمانه غریب
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 09:47
عجب زمانه غریبیست . نمیدونم ، وقتی چند روز پیش وبلاگم رو راه انداختم و دیدم دوستان نظر دادن خیلی خوشحال شدم . ولی چند لحظه سکوت کردم و دقت کردم . متوجه چیز عجیبی شدم . دوستان عزیزم هیچ نظری برای عاشقانه ها نگذاشته بودن . برام خیلی عجیب بود . چند حالت برای این موضوع وجود داره که آنها را عنوان میکنم : 1- این که عاشقانه...
-
دعا میکنم که بیایی
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:52
آمدیم و دور ازچشم همه گریستیم گریستیم و ندیدیم . دعا کردیم که بیایی بیایی تا پهن دشت وسیع عشق تا پل پر یاس پروانه ها تا کنار دشت پر ستاره . نمی دانم . آمدی یا نه ولی می گفتند کسی آمد کسی که بوی آهوان را می دانست کسی که کبوترها را نترسانید . خواب بودم - انگار که باید خواب باشم - می گفتند او آمد و زود رفت . این را لباس...
-
با تو
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 13:42
در سکوت سایه سار چشم سیاهت به طلوع ماه سفید در دل سیاهی می اندیشم . دراین جعد ظلمانی رودی خواهم ساخت به تقابل آینه . تا با تو ابدیتی کوک کنم خوش آهنگ .
-
تحقیرهای فرزانه وار
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 10:44
دیوارهای شهر لبریز از شعار . ای آشکارترین دروغ نو باوگان ما به رهند. **** ما تحقیر را فرزانه وار تحمل نموده ایم . وقتی که آمدی فرشتگان زمینی محمل تو را بر شانه های زخمی خود حمل کرده اند . **** اکنون که رفته ایی ما مانده ایم و این شانه های زخمی وچرک کرده و این ذهن های گچ گرفته و آن چند شعار پوچ . *** ای آشکارترین دروغ...
-
پنجره خاطرات
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 16:28
نمی گویم دیر آمدی گر چه زود هم نیست شب های غم تنهایی هنوز ازیاد نرفته است شب های بی کسی شب های غم شب های دور از نگاه تو شب های من و آسمان وابر شب های پرباران پر اشک پر خروش . شب های پر خروش وخاموش از خروش . صحبت ازغم نیست . شب های پرغم گذشته است آن هم بی تو - بی مهتاب روی تو - و الان روز است و من وتو با هم کنار پنجره...
-
کوچ اجباری
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 14:37
بدان که فاصله ایی نیست بین ماندن و رفتن بین بی خاطره بودن و مردن بین نرفتن و ماندن . *** بدان هجایی نیست بدان صدایی نیست بدان نوایی نیست بدان سرودی نیست . *** بدان هوای خاطره ازبوی باروت و سرب مسموم است بدان هوای حوصله ابریست بدان که پای خاطره در ذهن گج گرفته میلنگد . بدان ندای درون سینه هم خوابست . بدان که هرچه نصیحت...