دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

طرح

ای کاش

 گل کاشته بودیم به جای " به درک "

جلوی آینه های رویم و رویت .

کمی بیشتر از یه کم اندیشه

چند وقتی هست که دوباره دارم کتابی از جنس مهربونی میخونم . کتابی که پر فروش ترین و پر تیراژ ترین کتاب دنیا در طول تاریخ چاپ هست . کتابی که لقب اولین کتاب چاپی دنیا رو یدک میکشه .

درسته .

فرصتی دست داد برای خواندن دوباره ی انجیل . کاری به نوع ادبیات و نگارش و طرز فکر انسانهای اون عصر ندارم و به هیچ عنوان قصد کنار قرآن گذاشتنش رو هم ندارم که هر کاری کنم دروغه اگر بگم یا بنویسم بدون تعصب مذهبی و گرایشم به اسلام و اون هم به طور اخص شیعه ، خوندم. اما نکات و جملات جالبی در انجیل هست که برام جالب بود و بیش از یه مقدار به فکر وادارم کرد . مثلا در جایی حضرت مسیح میفرماید :

نبی بی حرمت نمیشود مگر در دیار خود

امروز صدرا خواست تا براش یه وبلاگ راه اندازی کنم و من هم براش اینکار رو کردم البته همین الان این کار رو کردم که اون خوابه و خودش خبر نداره . امیدوارم دوستان عزیزم بهش سر بزنند .

البته خودم اولین کسی هستم که لینکش کردم .

گوشزد به خودم

امروز یه دوست قدیمی رو دیدم . دوستی که هر سال موقع جشنواره ی فجر خیلی از دوستام سراغش رو بخاطر بلیت ( یا بلیط )فیلمها میگیرند . با وجود گرفتاریهای زیاد زندگیش همیشه میخنده و شوخی میکنه . موقع خداحافظی جمله ی قشنگی گفت که ناخواسته فریزم کرد .

عباس موقعی که دستامون به هم گره خورده بود گفت : " مواظب مهربونی باش . "


عباس مرادی ممنونم که یادآوری کردی .

کامنت قبلم با یه سری نگرانی از سوی دوستام همراه بود که نشون از حضور مهربونی داره .

 باید هواسمون بهش باشه ..

دل تنگی

چند وقته دلم برای نازی تنگ شده . برای لبخندش . برای سکوتش . برای آرامشش . برای پاهاش . برای سادگیش . برای عاشقیش . برای شب بیداری . برای ستاره بازی . برای حرفهای عاشقانه . برای فضولی ماه تو شب مهتابی .

راستی که دلم برای چقدر چیزها تنگه .

راستی که اگر نازی بود ، چقدر خوب میشد .

ضرب المثل زندگی من

چند وقته این ضرب المثل بد جور تو زندگیم جا باز کرده : 

گاو ما شیر نمیده ماشاا... به شاشش .

رسیدن

بعضی وقتها برای رسیدن باید رفت و بعضی وقتها باید گذشت .

یعضی وقتها هم هست که باید نشست و کاری نکرد .

مهم نوع رسیدن و مراد ما از رسیدنه .

پیشنهاد به خدا -4

خدا جون ، قدیمیا گفتند : " کار امروز رو به فردا ننداز . " 

این مثل شامل تو هم میشه . تو که ما رو آفریدی و خصوصیات ما رو میدونی چرا چیزی رو که امروز میخوایم فردا میدی .  

یا صبر ما رو زیاد میکردی یا خودت رو عجول .

ته دل خورشید

شبهایی هست که بوی شب نمیدن .

تاریکه اما ترسی توی دل نیست .

مهتاب نیست ولی روشنه .

توی تنهایی خیابون غریبه نیستی .

راهت رو گم نمیکنی و تا مقصد ناکجات میری .


امشب این حس قشنگ رو تجربه کردم . 

پاندول خوف و رجا رو رجا ایستاده بود و من همه ی نور رو دیدم .

ته دل خورشید یه نقطه ی روشنتر از خورشید بود .

کجا

خلاء هزار خاطره ی اتفاق نیفتاده توی ذهنمه .

عطر هزار بوی بو نکرده .

یاد هزار دور هم نبودن تو نگاهم و هزار هزار نخندیدن تو صدامه

هزار اشک نریخته و هزار فریاد خفته در گلو گره زده بر راه نفس

نی نی چشمام داره ترک میخوره از سکون و ساعت تیک تاک خودش رو از دست داده .

کجام ؟

کجای این خلاء و این تاریکی باید بایستم .

کجای این بیصدایی باید گوش تیز کنم .

کجای این بیکسی باید دنبال کسی بگردم .

کجا ... .