دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

آینه

آینه هم پیر شد

زار و زمین گیر شد  

از خودش هم سیر شد 

وای چقدر دیر شد . 

 

دل همه پر درد شد 

باز دلم نرد شد   

ماه برش گرد شد 

وای ، چه زود مرد شد. 

 

دل همه دلگیر شد 

دانه زمین گیر شد 

کولی برم میر شد

این دل من پیر شد . 

 

باز هم ...

باز هم شنیدیم

صدای خردشدن استخوانهای سخت رابطه

زیر رینگهای زنبوری مدرنیته .

و باز خندیدیم

در قابهای مصنوعی یادبودی برای پیج خود در فیسبوک .

با تو هستم قاتل

فهیمه خانم میدونم که هیچوقت فکر نمیکردی لو بری .

من هم هیچوقت فکر نمیکردم اینقدر سنگ دل باشی .

اون لحظه فکر میکردم میخوای من رو ببوسی . مخصوصا وقتی حالت اطرافیات رو دیدم که میخوان دست بزنند .

خدا رو شکر تمام دوربینها لحظه ی قتل رو ثبت کردند .



پی نوشت :

- نوشته ی بالا صحبت شمع تولد فهیمه بود با فهیمه .

فهیمه جان تولدت مبارک .

لایک

دیرگاهیست 

که پستچیان شهر

به کنج دخمه های نمور قهوه خانه ی ته گذر خزیده اند .

دیگر هیچ پاکت نامه یی تولید نمیشود

و تمام تمبرها

در قاب آلبوم پسر بچه میچسبند .

دیگر حتی تمبرها هم چسب ندارند .

کارت پستالهای خاک گرفته

دستی برای نوازش را آرزومندند .

دیگر سال نو هم با پاکت نامه و کارت پستال شروع نمیشود .

بیچاره لیلی که هیچ نامه یی نمیگیرد 

و بدبخت شیرین که نامه نوشتن را از یاد برده است .

دیگر خصوصی ترین حرفهای من به تو هم 

لایک میشود .

خانه ی پدری

جشنواره ی فجر بهانه یی بود برای دیدن فیلم خانه ی پدری ، آخرین فیلم کیانوش عیاری

فیلمی که به رغم ساخت مناسب جایزه یی رو دریافت نکرد . با جایزه نگرفتن این فیلم تئوری فیلمهای خوب جایزه نمیگیرند برام رنگ گرفت . 

فیلم خانه ی پدری با ساختاری کاملا منحصر به فرد ، بسیاری از تابوهای ذهنی مخاطب رو میشکنه و مدتها فکر رو مشغول خودش میکنه . همین طور که بنده بعد از گذشت سه ماه هنوز تشنه ی این فیلم هستم . 

این فیلم با تکیه بر کارگردان توانست مخاطب را همراه کند تا حدی که مخاطب با بازیگر یکی شده و تمام حالات او را در مقیاس کوچکتر حس میکند . این  در حالی بود که وقتی بازیگر در ابتدای فیلم از ترس خود را خراب میکند و تماشاچی هم این پا و آن پا میکند . اگر چه تمام فیلم در یک خانه ی قدیمی کار شده آن قدر ریتم داستان خوب است که احساس خستگی در مخاطب نمود نکرده و از حضور نابازیگران در فیلم خسته نمیشود . 

یکی از جذابیتهای فیلم گذشت زمان است که با یک تاب و یک پنجره نشان داده میشود .  

اگر چه حرفهای زیادی در مورد این فیلم داشتم ولی فاصله ی زیاد بین دیدن این فیلم تا به تحریر در آوردن این مطلب باعث شد تا مطالب سطحی تر باشد ولی بدور از بزرگنمایی باید بگم که این فیلم یکی از معدود فیلمهایست که باید در سینما دید . 

اینها را نوشتم تا اگر روزی بر حسب تصادف این فیلم اکران شد لذت دیدنش رو از دست ندید . 

شاید

شاید مشکل روانی داشته باشم و خودم خبر نداشته باشم . 

شاید اصلا همه اینطور باشن و به کسی نگن . 

شاید دیگران فکر میکنن اگر بگن بقیه بهشون بخندن . 

شاید تو هم مثل من باشی یا شاید من مثل تو باشم . 

شاید هم من ، تو باشم و یا اینکه تو من باشی . 

شاید زندگی تکرار من باشه جلوی آینه .  

اگر اینطور باشه تکرار احمقانه اییه . 

اگر اینطور باشه شوخیش هم اصلا خنده دار نیست . 

اگر اینطور باشه من نمی بخشم اون کسی رو که این شوخی رو باهام کرده . 

اگر اینطور باشه من تمام آینه ها رو میشکنم . 

اگر اینطور باشه من خودم رو هم میشکنم . 

اگر اینطور باشه من تو رو هم میشکنم . 

 

آخخخخخخخخخخخ سرم درد میکنه . انگار دنیا داره دور سرم میگرده . 

 

شاید مشکل روانی داشته باشم و خودم خبر نداشته باشم ... .

دچار

- سال گذشته همچین روزی مطلبی نوشتم به اسم " روزهای های لایتی " .  

- امروز یاد جوونی افتادم و اون روزهایی که به اصطلاح ، عشق در خونه رو زده بود و حاصل پریشان حالی ، نوشته شدن شعرهای سهراب سپهری روی شلوار لی بود . از بین تمام شعرهای نوشته شده ، شعر دچار ، های لایت شده است . 

- سهراب میگه دچار یعنی عاشق ... 

- بعدها فهمیدم که در ادبیات فارسی دچار واقعا معنی عاشق را میدهد و وقتی از این واژه استفاده میشود که دو چشم من به دو چشم معشوق گره بخورد . به عبارت ساده دو ، چهار شود . 

- خدایا اگر همه ی انسانها دچار شن دنیا چه گلستانی میشه . 

- دچار شدن اون هم از نوع آبی بیکران . 

- کاش الان هم میتونستم ماژیک رو بر دارم و تمام شلوار لی ام رو پر از شعرهایی کنم که یه جاش از عشق گفته باشه . 

- راستی امروز روز خوبیه برای نوشتن شعرهای عاشقانه روی شلوار لی . 

- باید صدرا رو هم توی اینکار شریک کنم . 

- باید خودم خوراک مناسب به بچه هام بدم . ( هر چند نوشتن شعر روی شلوار لی ناهنجاری میتونه باشه ولی این ناهنجاری بهتر از هنجار ، شلوارهای لی پاره و فاق کوتاهه .)

- توی روز خاص زندگیم قسمت کوتاهی از شعر مسافر از سهراب رو توی ذهنم مرور میکنم : 

دچار یعنی  

عاشق .... 

و فکر کن که چه تنهاست  

اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی بیکران دریا باشد .

عشق یه سره ، ...

جمله ی معروفی مسعود کیمیایی داره که میگه : " عشق یه سره ، مایه دردسره . "  

از بعد اون فیلم این جمله ی قشنگ و طبیعتا مخصوص اون شخصیت خاص فیلم ، افتاد تو دهن مخاطبها و بعد از اون آدمهای دیگه تا جایی که تا کوچکترین کم توجهی از معشوق میدیدند ژست آدم های روشنفکر و عشق فیلم میگیرند که ، به قول مسعود کیمیایی : " عشق یه سره مایه دردسره . و به راحتی اون فرد کنار رفته و شخصی دیگر جایگزین میشود .

اما کم نیستند آثاری که از مثلث عشق ، عاشق و معشوق گفتند و در تمام این موارد سختی هایی که عاشق در طریق عشق میکشه رو به تصویر کشیده و از زیبایی هایش میگوید . این موضوع حتی در واقعه ی کربلا هم هست که حضرت زینب میفرماید : " جز زیبایی هیچ ندیدم . "

این زیبایی چی میتونه باشه .  

جز سختی های این مسیر ؟ 

جز ریشخند دیگران ؟ 

جز کم محلی معشوق ؟ 

جز فرصت طلبی رقیب ؟ 

و ... 

اینها همان تاوانیست که در راه عشق باید داد . 

اون چه که گفتم برای عشق بود نه هوس بازی هایی که در مسیر زندگی ( نه طریق عشق ) نسبت به اشخاصی که به هیچ عنوان نه تنها از عشق سر در نمیاورند و بلکه برای مسلح کردن عشق به میدان اومدند انسان نشون میده . 

خلاصه سخن ، اگر عشق عشق باشه نه لاستیک زاپاس انسان سر هم بده جایزه ولی اگر قصد طرف مقابل از ابراز عشق و علاقه رسیدن به کام باشه و منظور از گفتن حرفهای عاشقانه رسیدن به اون نگاه هوسناک باشه ، فقط باید همین جمله استاد کیمیایی رو گفت که : " عشق یه سره ، مایه دردسره . "  

 

پی نوشت : دوست خوبم ، ببخشید اگر پرگویی کردم . 

ریگ به صحرام تو را

شهره تویی  

شهر تویی 

دام تویی 

بند تویی   

جام تویی  

نام تویی 

مست منم 

مست بی نام منم  

مست به یک نام منم 

بند نگشای ز پام . 

 

شهره ی این شهر تویی 

دام دل بند تویی 

جام می ناب تویی 

مست تماشا منم  

مست بگذار مرا .  

 

 

خنده تویی اشک منم 

شور تویی شر منم 

گل تویی خار منم 

باد تویی خاک منم 

ریگ به صحرام تو را . 

 

دیده همه بند شد 

محو به روبند شد 

سایه صفت خاک شد 

سینه ی دل چاک شد 

خون دلم پاک شد 

چون می آن تاک شد 

باده ز خون مست شد 

مست بگذار مرا  .

مست بگذار مرا .