ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نمیدونم درک کردی یا نه . بعضی آدمها هستند که وقتی باهاشون آشنا میشی خیلی زود احساس میکنی یه عمره که تو زندگیت بودن و حال و هوات رو درک میکنند . مثل آیدا و شاملو .
شاملوی خوشگذران وقتی به آیدا میرسه توقف میکنه. مکث میکنه و عاشق میشه . شاملوی پریا میشه سراپا عشق . شاملو داسش رو میگذاره و شونه بر میداره . قلمش دیگه از 28 مرداد نمی نویسه . باید خرباشه آدم که آیدا رو ول کنه و از نامردمی 28 مرداد بنویسه .
یاد اون عصر افتادم که آرامگاه امامزاده طاهر بودم و با شاملو خلوت کرده بودم . زنی اونجا بود و بعد سکوتهای نه چندان طولانی ، صحبت از شاملو و شعر و عشق و آیدا شد . من گفتم : " دوست دارم آیدا رو ببینم . چیکار با شاملو کرد " و زن نگاهی به من کرد و گفت : " ببین شاملو با آیدا چکار کرد " .
زن وقتی گریه ش گرفت تازه فهمیدم دارم با کی حرف میزنم . دوست داشتم بیشتر صحبت کنیم و از شاملو بشنوم ولی دیدم آیدا تشنه ی خلوت و حرفهای عاشقانه شاملوست . خداحافظی کردم ولی هنوز بعد این همه سال حرف آیدا تو گوشم زنگ میزنه .
پی نوشت :
بعد نوشتن این پست تقویمم رو نگاه کردم و دیدم امروز سالگرد درگذشت مرد شعر و عشق و آزادگیه . روز آزاد شدن شاملو از این زندان خاک .
روحش شاد و عمر آیدا و آیداهای ایران مون جاودان .