دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

فاصله

وقتی شنیدم فاصله ها کم شده باور نکردم تا اینکه خودم به چشم دیدم . تو این آشفته بازار امروزی فاصله ی خیلی چیزها به اندازه یک حف شده .  

فاصله بودن و نبودن ، رفتن و نرفتن ، ماندن و نماندن ، داشتن و نداشتن ، عاشق ماندن و نماندن و خیلی چیزهای دیگه که اگر قرار به عنوانش باشه باید پستی گذاشت مثل سریالهای کره ای . 

آون قدیم که وقتی بود و حوصله ایی و مجالی برای تغذیه روح ، بزرگترهای فرهنگی از نویسنده ایی اسم می بردن به اسم شکسپیر . ویلیام شکسپیر . و نوع تلفظ این اسم آشنا برای افراد اهل مطالعه ، نشان از سواد آن فرد داشت . هرچند بیشتر این افراد جای آنکه نمایشنامه ایی از ایشان بخوانند به دیدن فیلمهای ساخته شده از نمایشنامه وی اکتفا می کردند اما توصیه می شد که این نمایشنامه را حتما بخوان تا با ایدئولوژی یک انسان اشنا شوی . خدا پدر برنامه " هنر هفتم " رو بیامرزه که هملت رو پخش کرد و اکبر عالمی رو در پناه خودش حفظ کنه که تاکید بر جمله معروف این فیلم یعنی " بودن یا نبودن ، مسئله این است " کرد تا مردم فهیم ما آن را یاد بگیرند و در نصایح و به رخ کشی های ادبی در مجامع عمومی استفاده کنند وگرنه نمیدانم شهرداری چقدر کتاب های رایگان در اختیار اتوبوسرانی باید می گذاشت تا این جمله در بین مردم نهادینه بشه . 

اما صحبت امروز برسر شکسپیر و جملات طلایی وی نیست . صحبت بر سر " بودن یا نبودن " است . اول صحبتم گفتم فاصله ها کم شده . آنقدر کم که کسی باور نمیکند . آری بهاندازه یک حرف . یک حرف ساده ی نون . چه واژه ی غریبیست این " ن " . چه کارها که نمی کند . چه زندگی ها که خراب نمی کند . چه نامها که پر ننگ نمی کند .  

اصلا چه می شد اگر این حرف ساده نبود و الفبای ما به جای 32 حرف 31 حرف داشت . فکرش را بکن . فاصله ایی نمی ماند . دارا و ندار ، تاجر و شاعر باهم فرقی نداشتن . فکرش را بکن ، نونی که بر سر سفره ی بیشتر ماها هست و در سفره ی بعضی نیست چقدر تاثیر در جامعه میگذارد . چقدر این حرف تاثیر گذار است . چه کارها که نمیکنه این نون . چه دلها که نمیشکنه این واژه . تصور کن دو جوان که یکی بگوید و یکی بشنود . همان جمله ی همیشگی با یک تفاوت کوچک . آری با یک نون ناقابل . "دوستت ندارم " به جای " دوستت دارم " . خودت رو بگذار جای پدری که به خاطر نداشتن شرمنده ی فرزند می شود . یاد " فانتین " افتادم . مادری که دخترش را به خانواده " تناردیه " سپرد که اگر نونی داشت این اتفاق نمیافتاد . 

راستی اگر این نون نبود چقدر زندگی شیرین بود .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.