ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از پشت پنجره
خاطرات بارانی ام را تما شا می کنم
خیس می شوند .
خیس خیس خیس .
دختری زیر باران راه میرود
وچشمانی سخت آشفته به او می نگرد
گل فروشی بیگانه
گلهایش را حراج کرده است .
پسری آنسوتر
نامه ای را به آب می بخشد .
شاعری هست هنوز
که نه گل می چیند
و نه بر روی چمن می خوابد .
............
پرده بر روی نظر می افتد .
پنجره بسته شده .
خط تاری به این شیشه نشست .
خاطرات مات شدند .
خاطرات تیره شدند
همه رفتند ولی
چشم من منتظراست
دختری زیر باران راه میرود
و چشمانی سخت آشفته به او مینگرد .