ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روز چهارشنبه توفیق اجباری حاصل شد تا از محل میتینگ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رد شم . جدای ترافیک حاصل از این تجمع یه نکته توجه من رو جلب کرد . خدا رو شکر کردم که صدرا باهام نبود چون اگر بود تا همین امروز سوال پیچم میکرد که
- بابا اسراف یعنی چی ؟
- بابا اسراف کار بدیه ؟
- بابا برای تهیه کتاب چقدر کاغذ لازمه ؟
- بابا چرا قیمت کتاب بالاست ؟
- بابا چرا من نباید با کاغذ سفید موشک درست کنم ؟
- بابا ریختن کاغذ تو خیابون کار بدیه ؟
- بابا چرا ریختن کاغذ تو خیابون بده ؟
- بابا این همه کاغذ رو تو خیابون چرا ریختن ؟
- بابا این آدمها که اینها رو ریختن کیند ؟
- بابا این آدمها ، آدم خوبیند ؟
- بابا اگر خوبند چرا تو خیابون آشغال میریزند ؟
- بابا کار اینها اسراف نیست ؟
- بابا اگر خوبند چرا اسراف میکنند ؟
- بابا با این همه کاغذ چقدر کتاب میشه چاپ کرد ؟
اونوقت من در برابر این همه سوال چه جوابی میتونستم بدم .
واقعا شانس اوردم صدرا نبود ولی توی ذهن خودم این سوالات بدجور رژه میرند .