دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

سوالات ذهنی

روز چهارشنبه توفیق اجباری حاصل شد تا از محل میتینگ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری رد شم . جدای ترافیک حاصل از این تجمع یه نکته توجه من رو جلب کرد . خدا رو شکر کردم که صدرا باهام نبود چون اگر بود تا همین امروز سوال پیچم میکرد که  

- بابا اسراف یعنی چی ؟ 

- بابا اسراف کار بدیه ؟ 

- بابا برای تهیه کتاب چقدر کاغذ لازمه ؟  

- بابا چرا قیمت کتاب بالاست ؟ 

- بابا چرا من نباید با کاغذ سفید موشک درست کنم  ؟ 

- بابا ریختن کاغذ تو خیابون کار بدیه ؟ 

 - بابا چرا ریختن کاغذ تو خیابون بده ؟ 

- بابا این همه کاغذ رو تو خیابون چرا ریختن ؟ 

- بابا این آدمها که اینها رو ریختن کیند ؟ 

 - بابا این آدمها ، آدم خوبیند ؟ 

- بابا اگر خوبند چرا تو خیابون آشغال میریزند ؟ 

- بابا کار اینها اسراف نیست ؟ 

- بابا اگر خوبند چرا اسراف میکنند ؟  

- بابا با این همه کاغذ چقدر کتاب میشه چاپ کرد ؟ 

 اونوقت من در برابر این همه سوال چه جوابی میتونستم بدم .  

واقعا شانس اوردم صدرا نبود ولی توی ذهن خودم این سوالات بدجور رژه میرند .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.