دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

من و نازی - ارزش دوستی

یه وقتهایی سیال ذهن کارهای عجیبی میکنه . جاهایی میره که کار هر کسی نیست . دیشب هم از همون شبها بود که ذهن جاهایی رفت که تو عالم واقع بعید بود باشه . انگار سوار یه وسیله ی نقلیه شده بودم که میتونست با سرعت زیاد تو زمان سفر کنه . به آنی رسیدم به کودکی که عروسکی تو دستش بود و تو کوچه میدوید .

من توی کوچه میدویدم و نازی رو دنبال خودم میکشوندم . من بودم و اشک و نازی که ترسیده بود . دنیای عجیبیه . برای اینکه دوستی پیدا کنی ، زمین و زمان رو به هم میدوزی و بعد از اینکه پیدا کردی دنبال بهونه یی هستی که ازش جدا بشی .

یادم نیست چرا ولی از عصبانیت زیاد نازی رو توی کوچه گذاشتم و اومدم خونه . عصر پاییز بود . باد میاومد و هوا ابری بود . به کسی چیزی گفتم و کسی هم حواسش نبود که نازی نیست . اومدم خونه و بعد از مدتی خوابیدم . خواب ترسناکی دیدم . خواب دیدم همه چیز دهن داره . از مغازه و خونه و پیاده رو گرفته ، تا سطل آشغال و بسته پفک تیر چراغ برق و ... . همه داشتند به سمتی میدویدند . انتهای افق تاریک بود و انگار بعد از اون هیچ چیز دیگه یی نیست . انگار آخر دنیا همون جا بود و نازی هم همونجا ایستاده بود . نازی به پشتش نگاه میکرد و میترسید و روبروش هم جماعتی از اشیاء که به سمتش میدویدند تا تیکه و پاره اش کنن .

من با تمام قوا به سمتش دویدم و در آخرین لحظه تونستم نجاتش بدم . نازی ترسیده بود و من بیشتر از اون ترسیده بودم . میتونستم صدای قلب نازی رو بشنوم . داشتم میدویدم که سطل آشغال پام رو گرفت و زمین افتادم . با زمین خوردن من ، نازی هم از دست من ول شد و مغازه دهن باز کرد که نازی رو ببلعه .

چشمم رو با وحشت باز کردم . دم دمای غروب بود . با ترس زیادی از خانه بیرون زدم و به سمتی که نازی رو گذاشته بودم دویدم . نازی نبود . این سو و آن سو رو نگاه کردم . زنی با بچه یی در دست داشت عرض خیابون رو رد میکرد . یه لحظه پای نازی رو دیدم . نمیدونم چه طوری ولی عرض خیابون رو رد کردم و چنگ زدم تو دست بچه و نازی رو از چنگالش کشیدم بیرون .

من توی کوچه میدویدم و نازی رو دنبال خودم میکشوندم . من بودم و اشک و نازی که ترسیده بود . اون شب من توی بغل نازی خوابیدم و تا صبح با هر تکونی که خورد یه بوس از اون لپ تپلی سفت ش کردم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.