ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دختر به گذشته فکر میکرد . گذشته یی که یه موقعی فقط روز بود و الان فقط نیمه ی تاریک زمین نصیبش بود . دختر دوست داشت یه بار دیگه روز رو ببینه ولی انگار زندگی ازش رو گردونده بود . حلقه ی توی دستش گاه و بیگاه از دستش در می اومد . انگار اون هم باهاش قهر بود لیوانهای چایی که مادرش براش اورده بود و اون لب نزده بود و مادر برای اینکه درسهایی رو بفهمونه بهشون دست نزده بود روش کپک نشسته بود . دختر داشت به نوع روابطش فکر میکرد . اگرچه اول تمام حق رو به خودش میداد ولی به مرور زمان این حق دادن رنگ میباخت و میدید که میشد در بعضی شرایط با کمی گذشت ، حلقه ی ارتباط رو محکم کرد حلقه یی که امروز اونقدر از هم گسیخته شده بود که از دست دختر میافتاد .