ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عجیبه!!
نمیدونم این حس فقط برای منه و یا دیگران هم همینطورند و من خبر ندارم .
هرسال نزدیک های سال نو که میشه ، کنار تمام شور و شوق و خوشحالی شب عید ، یه حسی از غم تو دلم میشینه . یه بغض تو گلومه که روم نمیشه به کسی بگم و یه تری خاصی تو چشام بوجود میاد که انگار یه تنگ ایرانی خیلی نازک قدیمیه . از اون تنگهایی که با کوچکترین تنگری تکه تکه میشه و تمام آبش میریزه رو زمین .
این حسها فقط همین سالی یه بار اتفاق میافته . غم و بغض و اشکی توام با شادی وصف ناپذیر تحویل سال . این حس از چند روز مونده به پایان سال شروع میشه و تا چند ساعت بعد از تحویل سال ادامه داره .
الان یکی دو روزه که این حس به سراغم اومده . اصلا شاید این حس یه حس جمعیه که تو دعای تحویل سال میگیم : " حول حالنا الی احسن الحال ".
احتمالا این آخرین پست تو سال 92 باشه . برای همین همین جا سال نو رو به همه ی عزیزان تبریک میگم و سالی پر از موفقیت برای همه ی عزیزان آرزو میکنم .
- ببخشید اگر حرفی زدم که کسی رو ناراحت کرد .
- کوتاهی هام رو به بزرگی خودتون ببخشید .