دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

دست نوشته های مهدی

شاید تو بودی جور دیگر مینوشتی ، ولی من اینطور میپسندم .

بابا نان داد !!!

امروز ناخواسته یاد کلاس اول دبستان افتادم . یاد درسهایی که ما خیلی ساده از کنارشون رد شدیم و بدون اینکه بفهمیم فقط یاد گرفتیم از روشون ، بخونیم و بنویسیم .

یاد درسهای فارسی که بعد از لوح نویسی یاد گرفتم و نفهمیدم : " بابا آب داد " و " بابا نان داد " .

این دو جمله که اولین و دومین جمله های یاد گرفته ی دوران درسیم بود رو خوب یاد گرفتم بنویسم .

یاد گرفتم و یاد گرفتیم ولی نفهمیدیم که برای این دو جمله ی ساده  بابای بیچاره چقدر باباش در میاد تا اون نون و آب در بیاد . نمیدونم چندتا سیگار تو مدت زمانی که تو این فکر بودم کشیدم ولی ساعت توی ماشین نشون میداد که بیش از پنجاه دقیقه ست که من دارم به این موضوع و این دو جمله ی ساده فکر میکنم .

نظرات 3 + ارسال نظر
mahna پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 20:30 http://khodamvaman.blogsky.com

واقعا کار خیلی سختی هست و بابای آدم درمیاد....
اما متاسفانه یکی مثل من هیچوقت اونطوری که باید قدردان زحمات بابام نیستم...

هیچ کدوممون نیستیم .
ممنونم از نظرت .

زهرا پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 http://hamin-dige.blogfa.com

من واقعا نمیدونم چی بگم
هنوزم حرفم نمیاد بخصوص در این زمینه که قداست دست های زحمتکش پدر رو باید توصیف کرد

خدا رحمت کنه پدر شما رو .

سهیلا چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 13:16

واقعا همینطوره آقا مهدی
انگشت گذاشتی رو موضع درد و آه و فغانمون رو درآوردی...یاد همه ی پدران زحمتکش گرامی...

خدا رحمت کنه اونهایی که رفتن و حفظ کنه اونهایی رو که هستند .
ممنونم از نظرت .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.