ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم تنگه .
دل تنگم .
آسمون هم خساست میکنه .
دلم بارون میخواد .
برم زیر بارون و دو رکعت نماز با عبای قدیمی که بابا از کربلا اورده و یه دل سیر گریه .
نه برای مشکلات خودم .
برای یه سوار .
یه سوار توی یه بیابون .
برای عظمتش که این روزها ، شکل شهر و کشور و دلها رو عوض کرده .
برای یه واقعه که بی رودرواسی حاضر نیستم هیچوقت جای آدمهای اون زمان باشم .
خودم میدونم ، که اگر من هم بودم ، تو لشکر امام نبودم .
خدایا ممنونم که اینطور امتحان نشدم .
اون روز امتحان نشدم که امروز بلند لاف عاشقی آقا رو بزنم .
لافی که خیلیهامون هم میزنیم .
خدا جون ممنونم .
شایداگه قبلاازم می پرسیدن،می تونستم بگم که میرم.اما الان فک کنم دیگه شهامتش رو نداشته باشم.
التماس دعا :گل::گل:
بحث شهامت نیست .
نقل واقع بینیه
نمازتون قبول :)
قبول حق .
منم مطمئنم توی لشکر امام نبودم
قبلا شک داشتم اما الان مطمئنم
شکی نیست . اگر کسی بخواد بی ریا حرف بزنه ، همین رو میگه .
چه پست زیبا و بارونیی بود....
دلت همواره آرووووم رفیق...
لطف داری .
ممنون .
منم دلتنگم و منتظر چشمم به آسمونه که بباره
صبح بدون ماشین اومدم سرکار به امید عصر و قدم زدن تو بارون اما انگار آسمون نمیخواد بباره
خدا رو شکر که من رو شرمنده نکرد . امروز صدرا ازم پرسید کی بارون میاد ؟ گفتم امشب .شرمنده نشدم خدا رو شکر .