-
حرفهای گوسفند سفید -گردش در سطح شهر
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 08:00
خدایش هر کی باشه قاطی میکنه وقتی میشنوه که یکی برگرده و تو چشات رک نگاه کنه و بگه من و تو خیلی نقاط مشترک داریم و به خاطر همین نقاط مشترک بیا قسم بخوریم تا آخر عمر باهم باشیم . بعد سم ش رو توی دستت بگذاره و با تمام قوا فشار بیاره و انگشتات رو آزار بده . سم ش رو نگاه کنی و به انگشتان کشیده ی خودت نگاه کنی و بخوای بهش...
-
حرفهای گوسفند سفید - ماتریس
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 08:00
خدایا به مکافات کدوم عمل باید هم صحبت این گوسفند دیوانه بشم . حضور گاه و بیگاه این گوسفند باعث شده تا من هم دچار توهم شم و هر انسانی رو که ببینم فکر کنم اون هم روزی گوسفند بوده و بعد از تکامل به انسان تبدیل شده . دیشب رفیق صدام کرد . دوست داشتم با مشت بزنم زیر چونه اش ولی خودم رو کنترل کنم و بعد از خوردن آب خنک منصرف...
-
هنوز
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 08:00
هنوزم حلقه ی دستم دوتا قلب کنار هم من و تو این همه ساله به یاد و در کنار هم . بیا یک بار دیگر هم نگاه کن توی چشم من هنوزم میشه پارو زد توی دریای اشک من . هنوزم یاد دست تو یهو دل رو می لرزونه هنوزم قالب یخ رو دو تا چشمات می سوزونه .
-
حرفهای گوسفند سفید - حرف جالبی راجع به داروین
شنبه 19 مردادماه سال 1392 08:00
چقدر مسخره و در عین حال خنده دار و از طرفی ترسناکه که حیوونی بتونه مثل ما حرف بزنه . یه جور فانتزی توهم . این نتیجه حاصل دوستی من با گوسفند سفیده که چند وقتیه گاه و بی گاه سرزده میاد سراغم و حرفهایی رو میزنه . چند دقیقه ی پیش هم اومد و خیلی سریع چیزهایی گفت که اولش برام مفهوم نبود ولی کم کم که پس و پیش کردم تونستم یه...
-
من و نازی - شبی با یاد گذشته
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 08:00
همون طور که میدونید چند روزیه زندگی مجردی دارم و شبها تنها هستم . فهیمه و دینا خونه ی مریم هستند تا نگار تازه بدنیا اومده یه کم جون بگیره و مریم هم به عنوان مادر یه کم سر حال بشه . صدرا هم خونه خاله جونش مشغول بازی با پسرخاله و شوهر خاله ش و به قول خودش عمو ناصره . من هم که بعد ار دوره ی دانشجویی هیچ وقت مجردی رو...
-
حرفهای گوسفند سفید - تب برفکی
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 08:00
واقعا قابل تامله . سرم درد گرفته . یعنی چی که با این حرکت خواستند ساکتش کنند . تب برفکی به نقل از ویکی پیدیا یک بیماری ویروسی ست که باعث بوجود آمدن طاول در زبان و دهان میشود . گوسفند سفید میگفت این صاحبان قدرت این ویروس را ساختند تا اون رو بکشند . گوسفند سفید به گفته ی خودش راهی برای خروج از گوسفند بودن پیدا کرده بود...
-
حرفهای گوسفند سفید - راز
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 08:00
انگار قضیه دیدن این گوسفند سفید برای یک بار نبوده و گوش شنوایی میخواد و قرار اسرار مگوش رو تو گوش من بگو کنه . دیشب هم وقتی اومدم بخوابم گوسفند سفید رو دیدم و بعد از یه سلام و احوال پرسی سریع رفت سر صحبت و از اینجا شروع کرد که : - " میدونی چرا قیمت گردن گوسفند از بقیه جاهاش گرونتره ؟ " سر تکون دادم که :...
-
شروع گوسفندی
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 08:00
دیشب تو شیش و بش خواب و بیداری ، ملاقاتی داشتم با گوسفندی که میتونست مثل من حرف بزنه . برای من عجیب بود ولی خودش که عادی بود و انگار حرف زدن مثل آدمها چیز عادییه . اگر روزی دوباره این گوسفند امد و با من حرف زد برای شما هم خواهم گفت .
-
فریاد
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 08:00
چه بی صدا در همهمه ی هیاهوی شهر خاکستری گم میشوم . فریاد در گلویم ضجه میزند میگرید مینالد میمیرد و میپوسد . فریاد هم چون مشتهای به گچ نشسته آتل دارد .
-
وای بر ما
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 08:00
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی . وای برتو گر من آن گم کرده ات باشم . وای بر ما گر که ما گم کرده ی بی نام هم باشیم .
-
هفته
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 08:00
بازخوانی یک شعر از قدیم : شنبه سوراخ یکشنبه یک سوراخ دوشنبه دو سوراخ سه شنبه سه سوراخ چهارشنبه چهار سوراخ پنجشنبه پنج سوراخ جمعه تیرباران . ...
-
سایه
شنبه 5 مردادماه سال 1392 08:00
من پرم از غصه و ماتم مات و مبهوت بین رفتن و نرفتن تو ای همه بود و نبودم قصه ی ساز وجودم گوش بده به قصه ی من ما با هم و جداییم از هم دوریم و نگاهمون سرد تو بیا بشو تو همدم . همدم شمعدونی ها مون خوشی دلخوشی ها مون سایه شو سایه ی رو سر .
-
من و نازی - دعوا
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 08:00
همه ی اونهایی که با من آشنایی دارند میدونند که اهل دعوا نیستم ولی یه وقتهایی اتفاقهایی میافته که دیگه باعث به وجود اومدن مشکل و نهایتا دعوا میشه . دیشب من و دینا دعوامون شد . آره من و دینا . دعوامون هم که مشخصه سر نازی بود . اجازه بده برم سر اصل ماجرا . دیشب خسته از کار روزانه اومدم خونه . به عادت همیشه کلید در حیاط...
-
بازخوانی گله
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 14:05
شعر گله رو در پست قبلی گذاشتم و نظر دوست خوبم حسین رو خوندم که با فروتنی زیاد این شعر رو طور دیگری خوند و برام فرستاد و به احترامش من هم اینطور میخونم که دلنشین تره : گل گلدون لب پاشور شمع شمعدون لب طاقچه گله از نبود احساس میکنه . شب ، چراغ تو اتاقم موج دریا تو خیالم اسب آزاد توی قابم گله از نبود چشمات میکنه . پاکت...
-
گله
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 08:00
گل گلدون لب پاشور شمع شمعدون لب طاقچه گله از نبود احساس میکنه . من و اشکام دیگه آشتی تو قهرات بازم آشتی . شب چراغ تو اتاقم موج دریا تو خیالم اسب آزاد توی قابم گله از نبود چشمات میکنه . صورت باند پیچیه روحم رو توی آیینه نشونت دادم . پاکت خالی سیگار جنگ عطر و دود سیگار گله از نبود عطرت میکنه . دستای لرزون قلبم میگه که...
-
پدر
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 08:01
این هم یه شعر از صدرا که برای من گفته . ( دروغ چرا خیلی حال کردم . ) پدر فقط تو را دارم بی تو کسی ندارم سایه ی سرم . پدر کسی ندارم دوست دارم پیشم باشی پدر فقط تو را دارم . پدر من تنها میترسم دوست دارم پیش من باشی نبودت کنار من بهانه ی ترس من است . 12/4/92
-
شادباش
شنبه 29 تیرماه سال 1392 09:35
به شادباش نگاهت ، به استقبال سلامت ، غرورم زیر پایت فرش میشود .
-
شاهد
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 08:01
من شاهدم شاهد تمامی همآغوشی زمین و زمان . شاهد بازی اقبال و تدبیر . من همیشه شاهد بودم پشت پنجره تقدیر به دست کسی رقم میخورد که با شعر بیگانه است . من شاهدم فرزندان دست ترک خوردگان بوی خوش پول را نچشیده اند . و فال دخترک فال فروش سر گذر پوچ است . من باید فراموش کنم خاموش شوم .
-
تاس
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 09:55
تاس ریختم نه یکبار که هزار بار گویی تمام تاسهای دنیا جز دو و یک عدد دیگری ندارند .
-
من و نازی - تغییر جنسیت
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 08:01
خیلی سخته کسی رو که دوستش داری رو به زور ازت بگیرند و از اون بدتر ، کسی این خیانت رو بکنه که به هیچ عنوان ازش توقع این کار رو نداشته باشی و از همه بدتر اینه که هویت کسی رو که دوست داری رو هم عوض کنه . توی زندگی من این اتفاق افتاد . دینا دختر دو سال و هفت ماه و یک روزه ی من این خیانت را کرد . او نازی رو ازم گرفت و برای...
-
فیلمی
شنبه 22 تیرماه سال 1392 08:20
نه من حمید هامونم ، نه تو پری داداشی باش . نه اینکه من و تو اینطور نباشیم که این خاصیت انسانهای دور بر ماست . من رضای لیلا و تو هستی قرمز . بیاییم به هم دروغ نگیم یا اصلا دروغ بگیم و به روی هم نیاریم . آره اینطور بهتره من خیانت کار و تو قاتل .
-
ترانسفورماتور
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 10:46
یه وقتایی دوست دارم لاک پشت باشم . مهاجری که با خونه اش سفر میکنه مثل گلهای بنفشه . بعد اذان صبح بود که ترانسفورماتور شدم البته نه از نوع روبوتیک . تغییر از انسان به لاک پشت ، اون هم یه لاک پشت غول آسا . خودم ترسیدم و از وضعیت موجود گریه ام گرفت . هرچند گریه از خصوصیات لاک پشتهاست . من میتونستم مهاجرت کنم و به هر جایی...
-
جایگاه یا جایکاه
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 08:02
کاش آدمها جدای از جایگاهی که در جامعه دارند انسان بودند . یاد فیلم سوته دلان افتادم جایی که دکتر به اقدس میگه : اگه یه روزی با شوهر و بچه ات دکتر رو تو خیابون دیدی ، هول نکن . دکتر آشنایی نمیده . دکتر که دکتر شیطون نیست .
-
من و نازی - پرسش دینا
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 08:01
توضیح : دوستانی که داستانهای من و نازی رو میخونند لطف کنند از اول شروع کنند . این داستانها اپیزودیک ولی بهم پیوسته هستندو مراحل رشد انسان را نشان میدهد امروز وقتی خونه رسیدم نازی نماز میخوند و دینا کنارش نشسته بود . یاد سریال شب دهم افتادم که حیدر رو تو مسجد دیدند . یکی پرسید : حیدر هم نماز میخونه . دیگری گفت :...
-
من و نازی - آرامش دینا
جمعه 14 تیرماه سال 1392 08:14
دیروقت بود خونه رسیدم نازی هم توی بغلم خواب بود . با موهای لول شده ی رو به بیرون و لیاسی که قبل توضیح دادم . صدرا و دینا استثنائا خواب بودند . فهیمه نازی رو از بغلم گرفت و بعد از کمی بازی برد تو اتاق بچه ها . شب رو با آرامش خوابیدم . نیمه ی شب بود که دینا ما رو از خواب بیدار کرد . طبق روال شبهای گذشته فهیمه رفت پیشش...
-
گرد عمر
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 08:01
الان هجده روزه که ملوک رفته و من به رسم نانوشته ریشم رو نزدم . هرچند برای رفتنش رخت عزا به تن نکردم ولی نمیدونم چرا دوست دارم ریشم رو بگذارم بمونه . چند روز پیش بود که دینا دستهای کوچولوش رو لای ریشم کرد و تارهای سفید روی چونه م رو گرفت و گفت " بده . " انگار اون هم رابطه یی بین سفیدی مو و پیری پیدا کرده ....
-
پیشنهاد طرحی جدید از یک فیلم مطرح
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 08:10
با توجه به شناختم از صدا و سیما ، اگر قرار بود فیلم جدایی نادر از سیمین برای این سازمان ساخته بشه احتمالا تغییرات جزئی در ساختار و محتوای اون میدادند . بعضی از تغییرات عبارتند از : 1- سیمین به خارج از کشور نرود . دلیلی ندارد یک زن اصرار به خروج از کشور داشته باشد . 2- نادر اگر عاشق پدرش هست میتواند هر جایی که برود ،...
-
آینه
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 08:01
توضیح : ببخشید از دوستانی که براثر اشتباه من این مطلب رو روز ده تیر برای بیست دقیقه دیدند و کامنت هم گذاشتند . در مسیر عاشقی هیچوقت دوست نداشتم آینه باشم . چه الان که نزدیک چهار دهه از عمرم رو گذروندم چه اون زمانی که جوون تر از این حرفها بودم . آینه اگرچه باید تبلور رخ معشوقه باشه ولی همیشه اون کسی رو نشون میده که...
-
چند وقته همه چیز روبراهه
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 08:10
چند وقته ساعت نه شب آشغال های مغزم را بیرون نریختم . تکنولوژی اونقدر پیشرفت کرده که در مطب هیچ دکتری نوار قلبم پخش نمیشه . دلخوش کردم به تابلوی دور زدن ممنوع که جلوی خودم گذاشتم . از هیچ قاصدکی هیچ پیغامی نگرفتم و هیچ تلگرافی هم از هیچ دوستی دریافت نکردم . انگار جدیدا گوشیم ویروسی شده یا شاید هم زنگ زده که زنگ نمیخوره...
-
زندگی پشه سای ما
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 11:14
میگن توی اصطبل و طویله پشه هایی زندگی میکنند که به تاریکی و نموری اون مکان عادت دارند و بوی نامطبوع اونجا باعث آرامش خاطرشون میشه . این پشه ها در دوران حیاتشون از این مکان خارج نشده و نسبت به آن مکان احساس رضایت دارند و به نوعی آنجا مدینه ی فاضله ی این موجودات مفلوکه . اگر یه روز بر حسب تصادف یا جهت آزمایش این موجود...